چگونه بهتر بنویسیم

چگونه بهتر بنویسیم؟

چگونه و چطور بتوانیم بهتر بنویسیم؟

سلام مخاطب گرامی؛

مقاله حاضر خلاصه کتاب بهتر بنویسیم، درس‌نامۀ درست‌نویسی، ساده‌نویسی و زیبانویسی از آقای رضا بابایی، نشر ادیان است.

در این مقاله تلاش کرده‌ایم نکات کلیدی کتاب را بیان کنیم تا به دوستانی که می‌خواهند مقاله و یا کتابی به زبان شیوا بنویسند کمک کوچکی کرده باشیم. (البته این مقاله برای افرادی که کار تولید محتوای نوشتاری/متنی انجام می‌دهند هم بسیار مناسب است)

چگونه بهتر بنویسیم
چگونه بهتر بنویسیم

در این کتاب سخن دربارۀ “بهترنویسی” فراوان است و نویسنده بسیاری از آنچه که لازم می‌دانسته را بیان کرده است.

اما به گفتۀ آقای بابایی “هزار نکتۀ باریک‌تر از مو” در جهان قلم وجود دارد و باید سال‌ها آموخت و تجربه اندوخت و ذوق و کوشش و توفیق را به هم آمیخت تا شود آنچه باید بشود!

برای بهتر نوشتن باید چهار گام برداشت که هر یک از این گام‌ها، موضوع یکی از بخش‌های این مقاله است:

شاهراه وب
ثبت نام در گروه مسافران

شاهراه وب

اگر شما هم مثل ما به طور جنون‌آمیزی 🔥 به دنیای دیجیتال علاقه دارید و می‌خواهید در آن 📈 رشد کنید و به کسب درآمد برسید، شاهراه وب مقدمات ورود شما به آن را فراهم می‌کند.

💎 موضوع گروه مسافران شاهراه وب مربوط به مباحث آموزشی مثل طراحی سایت با وردپرس، تولید محتوای اصولی، معرفی ابزارهای بازاریابی دیجیتال، سئوی نتیجه محور، طراحی گرافیک خاص و ده‌ها مهارت دیگر است.

👀 خبر مهم اینکه صفر تا صد آموزش‌ها، رایگان در اختیار اعضای گروه قرار دارد. 💠 تمامی آموزش‌ها در تلگرام از صفر (پایه) در حال تهیه و انتشار است.

🗓 یکشنبه‌ها و سه‌شنبه‌ها جلسۀ آنلاین (وبینار/با گوگل میت) برگزار و زمان جلسه از قبل اطلاع‌رسانی می‌گردد. نگران حضور در جلسه هم نباشید؛ چون صفر تا صد جلسه‌ها ضبط و فایل آن در تاپیک خودش قرار می‌گیرد✔️

🙂 برای راحتی شما در مسیر یادگیری، وب‌سایتی به نشانی Mosaferan.shahrahweb.com طراحی و اجرا شده که عضویت در آن برای همه اعضا رایگان و به‌راحتی می‌توانید آموخته‌های خود را در این سایت اجرا کنید. محتواهای منتشر شده هم مرتب توسط مدرسان گروه شاهراه وب مورد بررسی و راهنمایی قرار می‌گیرد 👍

🎙 مدرسان گروه:
سرکار خانم الهه شکرشکن و جناب آقای علی محمد صلاحی

💥 گروه مسافران شاهراه وب تازه تاسیس شده و در حال عضوگیری است، پس بدون معطلی فرم ثبت‌نام را پر و برای ما ارسال کنید.

  • 1

    فصل نخست

    دربارۀ پایه‌های نظری و زیرساخت‌های نرم‌افزاری نویسندگی است.

  • 2

    فصل دوم

    شماری از اصول و نکته‌های درست‌نویسی را باز می‌گوید.

  • 3

    فصل سوم

    فواید و قواعد ساده‌نویسی بیان شده است.

  • 4

    فصل پایانی

    عنوان و موضوع فصل پایانی مقاله، زیبانویسی است.

کتاب بهتر بنویسیم
فایل PDF

کتاب بهتر بنویسیم

اثر رضا بابایی نشر ادیان

کتاب بهتر بنویسیم
کتاب فیزیکی

کتاب بهتر بنویسیم

اثر رضا بابایی نشر ادیان

فصل اول

نویسنده کیست؟

نویسنده، کسی است که از نوشتن نمی‌هراسد؛ بلکه آن را دوست دارد و از آن لذت می‌برد. این گمان که نویسنده، باید با هر نوشتۀ خود، خواننده‌ای را شگفت زده کند و به تحسین و اعجاب وادارد، دور از آبادی است.

اگر کسی، به همان راحتی که می‌گوید، بنویسد، نویسنده است؛ اگر چه دیگران، به سختی و با رنج فراوان، بهتر از او بنویسند. نویسنده، خطاطی است که اگر “خوش” یا “ممتاز ” نمی‌تواند بنویسد، “خوانا” می‌تواند بنویسد.

درست است که زیباترین متن، ساده‌ترین متن است؛ اما این نیز راست است که سادگی یعنی بی‌پیرایگی، نه بی‌مایگی!

قانون طلایی نویسندگی

راحت نوشتن، بسیار نوشتن، زیبایی و سنجیدگی.

پایه های نویسندگی
پایه‌های نویسندگی

پایه‌های نویسندگی

نویسندگی، بر پنج پایه استوار است:

یک: ذوق و استعداد درونی

ذوق برای هنر، همچون آب برای ماهی یا هوا برای پرواز است.

مثلاً آن را که ذوق و استعداد خط نیست، عجب نیست اگر هرگز به عالی‌ترین و خوش‌ترین خط دست نیازد؛ اما تمرین و تکرار اگر خط او را “خوش” نگرداند، به حتم “خوانا” می‌کند.

خوانانویسی، مرتبه‌ای است که در دسترس همگان است و به تمرین حاصل می‌آید.

در نویسندگی نیز کوشش و کارورزی، قلم را پخته و روان می‌کند؛ حتی اگر هیچ بهره‌ای از استعداد مادرزاد در نویسنده نباشد. اکنون به امداد همت و صنعت، کویر را از گل و گیاه می‌پوشانند؛ پس ضمیر نامستعد را نیز پرهیز ابدی از رویش و جوشش نیست.

هنر یعنی یافتن منظرهای نو برای دیدارهای تازه. آن‌گاه که در هنر دیگران خیره می‌شویم، همۀ دریچه‌های روح خود را گشوده‌ایم تا بر ما ببارد آنچه بر آفرینندگان با ذوق باریده است.

شعر را باید خواند و از آن لذت برد و گاه‌وبی‌گاه زمزمه‌اش کرد. همین‌قدر برای مکیدن شهد ذوق از میان گلبرگ‌های شعر کافی است.

مولانا

مولانا

ذوق باید تا دهد طاعات بر

مغز باید تا دهد دانه شجر

دانۀ بی مغز کی گردد نهال

صورت بی جان نباشد جز خیال

دو: تجربه

تجربه از دو طریق حاصل می‌شود: خواندن و نوشتن

نوشتن از آن رو هنر است، محتاج استعداد ویژه یا همان ذوق است؛ اما در “فن” یا “صناعت” بودن آن نیز نباید شک کرد؛ پس تجربه را نیز لازم دارد.

هر بار نوشتن هر چند کوتاه و ساده تجربه‌ای است نو، و گامی است به جلو.

بی‌تجربگان نمی‌دانند کجا تند روند کجا مهار اسب سخن را تنگ بگیرند و چگونه بتازند و در کدام منزل فرود آیند. جایی که درآن چنین آموزه‌ها و مهارت‌هایی تدریس می‌شود، مدرسۀ تجربه است و بس.

در دورۀ تجربه‌اندوزیی یا کاورزی، توصیه‌هایی زیر سزاوار توجه است:

سه: مطالعات روزآمد و پراکنده

هر قدر گسترۀ اطلاعات و مطالعات نویسنده در موضوعات مختلف، بیشتر و گسترده‌تر باشد، قلم وی چابک‌تر و زنده‌تر است.

آنان‌که در موضوع تألیف خود عمیق‌اند، اما با هیچ گسترۀ دیگری آشنایی یا اُنسی ندارند، قلمی خمود و خسته به دست می‌گیرند. گمان نکنید مطالعات پراکنده، وقت‌گیر است و کم‌فایده. هر دانسته و اطلاعی که جهان ذهنی نویسنده را گسترش دهد، ابزار او برای پرورش مطلب و راهی برای نفوذ در جهان فکری خواننده است.

هرگاه کتاب یا مقاله‌ای، شوری در شما برانگیخت یا نهال شوق در جان شما نشاند، اطمینان یابید که نویسندۀ آن، خود انسانی شورمند و برون‌گرا بوده است.

چهار: دانش و تخصص

بسیارند کسانی که همیشه از خود یا دیگران می‌پرسند ما چرا نمی‌توانیم هم‌چون نویسندگان بزرگ بنویسیم. برخی از ایشان را این‌گونه می‌توان پاسخ گفت: چون حرفی برای گفتن نداری؛ وگرنه، نمی‌توانستی که ننویسی.

قاعده آن نیست که هر که حرف خوب می‌زند، خوب هم حرف می‌زند؛ اما می‌توان گفت هر که خوب می‌گوید و خوب می‌نویسد، یا دردی بزرگ در دل دارد یا اندیشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای سترگ در سر.

پنج: مخاطب‌شناسی

نخست باید دانست که مخاطب کیست، آن‌گاه دربارۀ نوع پیام و ابزار کارآمد اندیشید. شناخت مخاطب یعنی آگاهی به نیازها، علایق، گرایش‌ها و نگرش‌های فردی و اجتماعی او.

روزگار خود را نسنجیدن و مخاطب خویش را نشناختن، قوی‌ترین حجت عقلی و شرعی و انسانی، برای ننوشتن و نگفتن است.

این که هنگام نوشتن، به چه کسی فکر می‌کنیم، به نوشتۀ ما شکل و حتی هویت می‌دهد.

به مخاطب فرضی می اندیشیم
مخاطب فرضی

توصیۀ مجرب، آن است که هنگام نوشتن، مخاطبی را تصور کنیم که ویژگی‌های زیر را دارد:

  • 1

    باهوش است.

  • 2

    منتقد است، نه مرید و همدل.

  • 3

    بی‌انصاف نیست، اما زودباور هم نیست.

  • 4

    با نویسنده آشنایی دور یا نزدیک دارد.

در ضمن، شمار مخاطبان فرضی، هر قدر کمتر باشد، توانایی و تمرکز نویسنده در یافتن کلمات مناسب و ساختن جملات بهتر، بیشتر است. در عین حال، وقتی برای یک یا چند نفر می‌نویسیم، قدرت جذب خوانندگان بیشتری را داریم؛ چنان که نامه‌های خصوصی، با وجود این که مخاطب آن معمولا یک نفر است، برای همگان جذاب و خواندنی است.

تجربۀ دیگری که در این زمینه وجود دارد، این است که گاهی مناسب‌ترین مخاطب، خود نویسنده است.

مخاطب قرار دادن خود، نوشتن را تبدیل به گفت‌وگویی صریح و بی‌پرده با عینی‌ترین مخاطب می‌کند و صداقت قلم و توانایی ذهن نویسنده را جهش‌وار بالا می‌برد.

وقتی مخاطب، همان نویسنده باشد، دائما یکی (وجدان نویسنده) از گوشۀ سقف به او نگاه می‌کند و می‌گوید: یا سخن دانسته گو ای مرد دانا یا خموش.

وقتی نویسنده برای خود می‌نویسد، خود آگاهی‌اش را در درک مفاهیم جمله‌ها دخالت می‌دهد و طبیعی است که اهتمام جدی و متعهدانه‌ای به جمله‌سازی درست و نشانه‌گذاری فنی و ربط منطقی جملات به یک‌دیگر ندارد. برای رفع این مشکل، باید نوشته‌ای را که بر پایۀ خود مخاطبی نوشته‌ایم، دوباره بخوانیم و این بار از نگاه شخص ثالث به آن بنگریم.

نویسنده یا گویندۀ هوشمند،در برابر واقعیت‌ها نه سپر می‌اندازد و نه بر روی آنها تیغ انکار می‌کشد.

در عالم نشر، به کسانی که فقط دغدغۀ مشتری دارند، زردنویس می‌گویند. زردنویسی، یعنی تولید آثاری که باب میل و اشتهای خوانندگان بی‌هدف است؛ بدون آن‌که سودی برای رشد آنان داشته باشد.

بایسته‌های مخاطب مداری

فرق است میان معتقد شدن و متقاعد گشتن.اولی، نصیب قلب است و دومی، بهرۀ عقل.

به سخن دیگر، مغز را باید متقاعد کرد و قلب را معتقد. اقتضای مغز، غیر از تقاضای قلب است. قلب، کانون عواطف و مرکز گرایش‌های ناخودآگاه است؛ اما مغز، قرارگاه اندیشه‌ها و کنش‌های خودآگاه.

باید در وجود یک نویسنده در آن واحد، یک متفکر، یک هنرمند و یک ناقد با هم مشغول کار باشند. وجود یکی از این مفروضات کافی نیست. متفکر، فعال و دلیر است؛ پاسخ‌ چراها را می‌داند، هدف‌های نهایی را می‌بیند و نشانه‌های راهنما را مشخص می‌کند.

هنرمند، احساساتی است و عواطف لطیف دارد. از هر طرف محاط در این سوال است که ” چگونه” کار را باید انجام داد؛ به دنبال چراغ راهنما می‌رود، به فارغ شدن نیاز دارد؛ وگرنه پخش و پلا می‌شود و تجزیه می‌گردد.

برخی از مواردی که درمخاطب‌مداری باید به آن توجه کنیم

1. پرهیز از تکرار:

پیوند این مسئله با مخاطب‌مداری در این است که سرچشمۀ تکرار و دوباره‌گویی، بی‌توجهی به تاب و تحمل مخاطب است. گوینده دوست دارد که پیوسته حرف خود را تکرار کند؛ برخلاف شنونده که تکرار مطلب تکراری برای او ملال‌آور است.

2. تفکیک خواننده از شنونده:

نویسندگان، این امتیاز و امکان را دارند که مخاطبان یک دست‌تری داشته باشند. کتاب یا مقالۀ آنان، تنها در دستانی قرار می‌گیرد که از پیش می‌دانند که در پی چه موضوعی و در چه سطحی هستند.

غذایی که در مطبخ گفتار، پرورده می‌شود، باید آکنده از ادویه و افزودنی‌های مجاز باشد، اما در نوشته “علی القاعده” به این مقدار افزودن‌ها نیاز نیست.

نویسنده می‌تواند و بلکه وظیفه دارد گه‌گاه تغییری در ذائقه خوانندۀ خود بدهد، ولی این تغییر ذائقه‌ها نباید آن قدر باشد که خواننده را به شنونده، و نویسنده را به گوینده تبدیل کند.

3. روزآمدی در زبان و نگاه:

آفرینندگان آثار علمی، باید به زبانی سخن گویند که نه از آن بوی کهنگی و اندراس به مشام مخاطب برسد، و نه بیش از اندازه شیک یا ساختارشکن باشد.

فصل دوم

زبان گفتاری

آنچه مهم است، تعریف زبان گفتاری است. نمی‌توان هر کلمه‌ای را که گروهی از مردم به کار می‌برند، گفتاری دانست. کلمه یا کاربردی را می‌توان مردمی و گفتاری شمرد که مردم در “خانه” و “خیابان” و مانند آن، به کار برند؛ نه در انشاهای مدرسه‌ای یا نامه‌های اداری یا جلو دوربین.

زبان نوشتاری

مجری‌ها و حتی مردم عادی، جلو دوربین تلویزیون یا پشت میکروفون رادیو، دچار زبانی می‌شوند که نه نوشتاری است و نه گفتاری. بنابراین واژه‌های این گستره را بهتر است “نوشتاری خالص” به حساب آوریم. همچنین است واژگان سخنرانان در محافل رسمی.

یک: غلط املایی

بهترین و مفیدترین راه برای پاکیزگی قلم از آلودگی‌ها و بیماری‌ها، انس با آثار بزرگان ادب فارسی است.

در پایین چند نمونه از املای صحیح کلمات آورده شده است.

آخور، آزوقه، استعفا (طلب معافیت)، اشک (نه اشگ)، اغفال، انزجار، اهتزاز، انتر (نه عنتر که عربی است و معنای آن شجاع است)، بحبوحه، برهه، بقچه، بلیت، به از شما نباشد (نه بعض شما نباشد)، بی‌محابا، پیرارسال (نه پیارسال)، پیشخان، پرتغال (نام کشور)، ترد، تغییر، تمیز، توجیه، جدّ و آبا (نه جدّ و آباد)، جناغ، چغندر، حیاط خانه، خبرگزاری، خرجین، خردسال، خواربار (نه خوار و بار)، خط مشی، دمغ (شرمسار، دماغ سوخته، سرخورده)، ذوزنقه، راجع به (نه راجبِ)، رشک (نه رشگ)، زاد بوم (نه زاد و بوم)، زاد ولد (نه زاد و ولد)، سال خورده، سهلِ ممتنع، عسکر، غلتک، غدغن، غثّ و سمین (لاغر و فربه)، غمضِ عین (چشم پوشی)، غیظ (خشم)، غیض (کاهش آب)، فترت (فاصلۀ میان دو حادثۀ مهم)، قافله، کاچی بِه از هیچی (نه اچی بعض هیچی)، کمیسیون، مستغلات، مطمح نظر، معتنابه، ملانقطی، منصوب (نصب شده)، نعناع، هال (اتاق بزرگ)، وهله (نه وحله)، هفتخان، هلیم (نوعی غذای ایرانی).

برخی کلمات هم دو گونه املا دارند

  • 1

    “طوسی” = “توسی”

  • 2

    “اطاق” = “اتاق”

  • 3

    “طالس” = “تالس”

  • 4

    “طپیدن” = “تپیدن”

  • 5

    “غلطیدن” = “غلتیدن”

  • 6

    “طنبور” = “تنبور”

تفاوت املای برخی کلمات نیز به دلیل تفاوت معنای آن‌ها است

مانند “طوفان” و “توفان” که اولی، یعنی “باد و باران شدید” و دومی صفت فاعلی است؛ به معنای “توفنده”. هم‌چنین است : خُرد / خورد. معنای “خُرد” کوچک، ریز و اندک است، مانند خردسال، خرده‌فروشی و خرده‌گیری. اما “خورد” سوم شخص مفرد از مصدر خوردن است در زمان گذشته؛ مانند سال‌خورده. از همین دست است:

خطاهای املایی، گاهی بر اثر ناآشنایی با قوانین املای کلمات در ترکیب‌ها رخ می‌دهند

از باب نمونه، لازم است که بدانیم: الفِ مضموم و مفتوح، اگر میان بای تأکید و فعل قرار گیرد، تبدیل به “ی” می‌شود.

بنابراین “بیندازد” درست است، نه “بیاندازد”؛ “بیندیشید” درست است، نه “بیاندیشید”؛ “بینجامد” درست است، نه “بیانجامد”؛ “بیفتد” درست است، نه “بیافتد”. اما اگر الف، مکسور باشد، تغییری در املای کلمه رخ نمی‌دهد؛ مانند “بایستاد”.

دو: غلط‌های انشایی

هرگاه کلمه یا عبارتی را به گونه‌ای به کار بریم که با یکی از قواعد دستوری یا سنت‌های کهن نوشتاری یا طبیعت زبان فارسی یا معنای درست آن، سازگاری نداشته باشد، دچار غلط انشایی شده‌ایم.

عواملی که ایجاد غلط انشایی می‌شود

1. بیگانه‌گرایی

زبان فارسی، زبانی غیرتمند و مغرور است و این همه رفت و آمد بیگانگان را به خانۀ خود، خوش نمی‌دارد. برای سلامت و بالندگی این زبان و نیز برای مرزبانی از کیان فرهنگی و ملی خود، بهتر است تا آن جا که ممکن است از واژه‌های غیر فارسی استفاده نکنیم. مطلق استفاده از وام واژه‌ها غلط نیست، اما بیگانه‌گرایی و ترجیح بیگانه بر خودی، اگر سیرۀ نویسنده شود، پذیرفتنی نیست.

 به عنوان مثال:

کاربرد “شکیبایی” یا “بردباری” به جای “صبر”، و “سپاس” به جای “شکر”، و “جفت” به جای “زوج”، و “چند و چون” به جای “کم و کیف” و صدها نمونۀ دیگر بهتر یا “به سوی بهتری” است.

شماری از واژه‌هایی که در نیم قرن اخیر جای خود را در نوشته‌ها و گفته‌های فارسی‌زبانان باز کردند و در زمان خود به نظر عجیب می‌آمدند، بدین قرار است

بازپرس (مستنطق یا مفتش)، دادگاه (محکمه)، شهرداری (بلدیه)، شهربانی (نظمیه)، دادگستری (عدلیه)، پیک (چاپار)، پادگان (ساخلو)، پرونده (دوسیه)، پیش‌نویس (مینوت)، گزارش (راپرت)، نوشت‌افزار (لوازم‌التحریر)، دماسنج (میزان الحراره)، ماهواره (قمر مصنوعی)، خودنویس و خودکار، پیامد، کاربرد (استعمال)، دستاورد (حاصل)، رزمایش (مانور)، درون‌شد و برون‌شد (ورود و خروج)، برون‌داد/بازخورد (نتیجه)، دست‌نویس (نسخه)، کارمزد (حق‌العمل)، یارانه (سوبسید)، بیمارستان (مریض‌خانه).

متأسفانه با بسیاری از واژه‌های ناب و مأنوس فارسی، بی‌مهری می‌شود.

به مثل در بیشتر جاها کلمۀ “به تازگی”، خوش‌تر از “اخیرا” یا “جدیدا” است. با وجود “روزها و شب‌ها” چه نیازی است به “ایام و لیالی”؟

آیا “لیالی مقمره” از “شب‌های مهتابی” زیباتر است؟

آیا “پرسنل” بیشتر از “کارکنان” کار می‌کنند؟

چرا به جای “محاسن” نگوییم “زیبایی‌ها” ترکیب “روشنگر” که از ساخته‌های مولوی است، چه کم از “مبیّن” دارد؟

“رهنامه” یا “راه‌نامه” زیباتر از “نقشۀ راه” نیست؟

آیا “دلیر” به اندازۀ “شجاع” بی‌باک نیست؟

چه لطفی در “مجسمه” است که در “تندیس” نیست؟

آیا “محبت” بیشتر از “دوستی” بر دل می‌نشیند؟

با بودن “برنامه” چه نیازی به “پروژه” یا “طرح” است؟

آیا “کوپن” را زودتر از “کالابرگ” اعلام می‌کنند؟

2. گرته‌برداری

گرته‌برداری یا گرده‌برداری یا عکس‌برداری، یعنی برگردان جزءبه‌جزء ترکیب‌های غیر فارسی به فارسی؛ بد حاصل، مطابق دستور یا دیگر هنجارهای زبان فارسی باشد.

برای نمونه، امروزه بسیاری از ایرانیان تعبیر “خواب افتادن” را به کار می‌برند، بدون این‌که توجه کنند که در زبان فارسی “خواب”، افتادنی نیست، کلمات “خواب” و “افتادن” هر دو فارسی است؛ اما “خواب افتادن” فارسی نیست.

“خواب افتادن” غیر از این که وارداتی است، پذیرای هیچ گونه توجیه دستوری یا بلاغی هم نیست. این ترکیب ناموزون ترجمۀ لفظ به لفظ و ناشیانه از to fall asleep است.

آنچه در زبان فارسی پیشینه دارد، خوابیدن و خواب‌بُردگی است. همچنین است “آتش گشودن”، “چرا که نه”، “روی چیزی مطالعه کردن” و صدها ترکیب دیگر که در نگاه اول، به نظر فارسی می‌آیند، اما ساختار نحوی و دستوری آنها فارسی نیست.

بسیاری از مترجمان ناآشنا با فن ترجمه و ناآگاه از فرهنگ زبان مبدأ و مقصد

بسیاری از مترجمان ناآشنا با فن ترجمه و ناآگاه از فرهنگ زبان مبدأ و مقصد، با برگردان‌های ناشیانۀ خود، زبان فارسی را پر از عبارات و آمیزه‌های فارسی‌نما و بی‌قواره کرده‌اند.

نمونه را، برخی جملۀ عربی “سئلُته عن سنِّهِ” را این‌گونه ترجمه می‌کنند: “پرسیدم او را از سنّش”. این برگردان، آلوده به گرته‌بردای است. در زبان فارسی، حرف اضافۀ “از” بر سر مسئول (کسی که از او سؤال می‌شود) می‌آید، نه بر مسئولٌ‌عنه (آنچه دربارۀ آن سؤال می‌شود).

در زبان عربی بر سر مسئول “مِن” و بر سر موضوع سؤال (مسئولٌ‌عنه) “عَن” می‌آورند که ترجمۀ تحت‌اللفظی هر دو در فارسی “از” است.

در این جا مشتی از خروار و اندکی از بسیار را گوشزد می‌کنیم تا آشکار گردد که زبان فارسی چه اندازه به این بیماری بدخیم آلوده است:

همچنین است ترکیب‌هایی مانند “برای همیشه”، “برای نخستین بار” و “برای چند ساعت” در همۀ آن‌ها، “برای” زائد است.

شماری از گرته‌برداری‌هایی که به گمان نگارنده، می‌بایست دست از مخالفت با آن‌ها برداشت، بدین قرار است:

رنج بردن غیر انسانی

نوشته‌اند: ترکیب “رنج” در زبانی فارسی، ویژۀ جانداران است. هم‌چنین رنج باید با درد و حس همراه باشد تا به راستی رنج باشد. بنابراین جمله‌های “این شهر از نداشتن آب شیرین رنج می‌برد.” و “او از ناسپاسی مردم در رنج است” درست نیست؛ زیرا “شهر” جاندار نیست و “ناسپاسی” درد حسی ندارد.

فکر کردن، به معنای گمان کردن

می‌گویند در فارسی اصیل، “فکر کردن” فقط به معنای اندیشیدن بوده و کاربرد آن در معنای “گمان کردن” وارداتی است. حتی اگر چنین باشد، کاربرد “فکر” در معنای “گمان” طبیعی است؛ زیرا به واقع ما گمان‌های خود را می‌اندیشیم و سپس به زبان می‌آوریم. به سخن دیگر، گمانه‌زنی نوعی اندیشیدن است.

فهمیدن کسی

می‌گویند در فارسی ریشه‌دار، مفعول فهمیدن یا درک کردن، باید “شیء” باشد نه “شخص”. بنابراین “من او را نمی‌فهمم” یا “او مرا درک نمی‌کند” غلط است، و به جای آن مثلا می‌توان گفت: “من، مقصود او را نمی‌فهمم” یا “روحیۀ او را نمی‌فهمم”.

دریافت کردن

“بعد از سخنرانی، انتقادهای بسیاری دریافت کرد.”

نقش داشتن

“توسعۀ سیاسی، نقش مهمی در عدالت اجتماعی دارد.”

درس گرفتن

“از تاریخ باید درس گرفت.”

زیر سؤال بردن

“عملکرد آنان زیر سؤال است.”

3. شکل‌های بیگانه

کلماتی مانند فرمایشات، پیشنهادات، گزارشات، داوطلبین و بازرسین، از همین‌رو ناروا است؛ زیرا “ات” و “ین” از ادات جمع عربی است و تنها کلمات عربی را می‌توان با آن‌ها جمع بست. جمع مکسر نیز همین حکم را دارد.

زبان فارسی مانند بیشتر زبان‌های دنیا، فاقد جمع مکسر است.

وقتی کلمه‌ای را که رگ و ریشۀ فارسی دارد، به بهانۀ جمع بستن می‌شکنیم، آن را از شکل فارسی درآورده و تازی کرده‌ایم. بر این پایه، جمع “دفتر”، همان “دفترها” است نه “دفاتر”، و جمع “ترک”، “ترک‌ها” است نه “اتراک”، و جمع “درویش” نیز “درویش‌ها” است نه “دراویش” و جمع “استاد”، “استادان” است، نه “اساتید” و جمع “بستان”، “بستان‌ها” است، نه “بساتین” و جمع “بندر”، “بندرها” است نه “بنادر” و جمع “میدان”، “میدان‌ها” است، نه “میادین”. همچنین است ترکیب‌های ساختگی “لایتچسبک” و “ممنوع‌الکار” و “حسب‌الدستور”.

با وجود این، مانعی ندارد که واژه‌های بیگانه را شکل و شمایل فارسی دهیم و بر تن آنها جامۀ دری بپوشانیم یا جزئی از ترکیبات فارسی کنیم؛

مانند “فهمیدن” که در آن، فهمِ عربی، به هیئت مصدر فارسی درآمده است. از همین دست است: طلبیدن، داوطلب، بلادرنگ، مؤلفان، خوشحال، عقل‌گرایی، فخرفروشی، مثبت‌اندیشی، نسبی‌گرایی، استعمار‌ستیزی، بی‌خاصیت، جن‌گیر، خلاف‌کار، قرآن‌پروژه، حدیث‌شناس، بینان‌گذار و نام‎‌هایی مانند سحرناز و فرحناز.

بنابراین در همان حال که “مؤلفین”غلط نیست، “مؤلفان” درست‌تر است؛ زیرا اگرچه مادۀ اصلی کلمه، عربی است، ترکیب آن فارسی است.

نیز گفتنی است که افزودن علائم غیر فارسی، مانند تشدید و تنوین، بر کلمات فارسی جایز نیست؛ زیرا تحمیل قالب غیر فارسی بر واژۀ فارسی است. مثلاً شکل صحیح “دوم” و “سوم” بدون تشدید واو است؛  بر خلاف “اولّ” که عربی است و تشدید را می‌پذیرد. هم‌چنین ورود تنوین بر همۀ کلمات فارسی ممنوع است. بهتر است از کلمات عربی تنوین‌دار هم کمتر استفاده شود.

بنابراین:

بهتر است ننویسیم
اجماعا
تقریبا
کاملا
عمدا
علی‌القاعده
اصلاوابدا
مخصوصا
مشروحا
تماما
فورا/سریعا
واقعا
بهتر است بنویسیم
به اجماع
کم‌وبیش/بیش‌وکم/به‌تقریب
به کمال
به عمد
بنا بر قاعده/ به قاعده
به هیچ روی
به ویژه
به شرح
تمامی
در وقت/ به زودی/ بی درنگ
به راستی

4. ندیدن بار کلمه

به هر روی، کلمات، فارغ از معنایی که دارند، سه گونه‌اند:

  • 1

    دارای بار مثبت

  • 2

    دارای بار منفی

  • 3

    خنثی توضیح بیشتر در ذیل مثال‌ها می‌آید

انتظار:

بار این کلمه مثبت است و جملاتی مانند ” انتظار می‌رود امسال با تورم بیشتری مواجه شویم” غلط است؛ زیرا تورّم چیزی نیست که سزاوار انتظار باشد. در این جمله، بهتر است جای ” انتظار می‌رود”، از “احتمال دارد” یا “شاید” یا “پیش‌بینی می‌شود” یا مانند آن استفاده شود.

کاربرد “انتظار می‌رود” در معنای “امید است” و “پیش بینی می‌شود” صحیح نیست.

پاداش:

معنای این کلمه اعم از جایزه و کیفر است؛ یعنی هم پاداش نیک و هم پاداش بد. اما اکنون بار آن مثبت است. بنابراین برخلاف معنای عامش، کاربردش در معنای مثبت درست است. “مجازات” نیز همین سرنوشت را دارد؛ با این تفاوت که این کلمه نیز بر خلاف معنای لغت نامه‌اش، بار منفی (پاداش بد) یافته است.

جاودانه:

صفت “جاودانه” با موصوف‌های مطلوب و دل‌خواه، تناسب بیشتری دارد. بنابراین، بهتر است جملۀ “این خطای بزرگ در تاریخ جاودانه خواهد شد”، این گونه بازنویسی شود: “این خطای بزرگ در تاریخ باقی خواهد ماند.”

جعل:

این کلمه در فارسی عمومی (نه در برخی رشته‌های تخصصی مانند فلسفه و فقه) دچار سوء سابقه و بار منفی است. کلماتی مانند “جعلی” و “جعل اسناد” بر همین اساس ساخته شده است. به سخن دیگر، در فارسی نمی توان “جعل” را دقیقا به همان معنایی به کاربرد که در زبان عربی به کار می‌رود. بنابراین جملۀ زیر، خالی از اشکال نیست : “شیعه، با جعل امامت، رسالت پیامبران را تداوم بخشید.”

عجم:

در مقابل عرب، و معنای آن گنگ یا زبان بسته است. کاربرد آن برای اشاره به قوم ایرانی، خالی از هجو و تحقیر نیست.

قابل توجه/قابل مقایسه:

مثلا اگر بگوییم: “حافظ، با هیچ شاعری قابل قیاس نیست”، حافظ را ذم کرده‌ایم نه مدح؛ زیرا معنای آن جمله، این است که حافظ، قابلیت آن را ندارد که با شاعران دیگر مقایسه شود! حال آن که مراد گوینده، عکس آن است. گاهی نیز می‌نویسند “نوابغ قابل قیاس با انسان‌های معمولی نیستند.” درست آن است که بنویسیم : “انسان‌های معمولی قابل قیاس با نوابغ نیستند” یا بنویسیم : “نوابغ را نباید با انسان‌های معمولی قیاس کرد.” گاهی نیز می‌گویند :”بلایی که نفت، بر سر فرهنگ این مرز و بوم آورده است، قابل محاسبه نیست.” آیا مراد این است که این بلا به قدری اندک است که قابلیت محاسبه ندارد؟ یا چنان است که از این بلا به قدری اندک است که قابلیت محاسبه ندارد؟ یا چنان است که از حساب و کتاب بیرون است؟ به حتم معنای دوم مراد است و به همین دلیل باید نوشت :”بلایی که نفت، بر سر فرهنگ این مرز و بوم آورده است، بیرون از حساب است.”

گفتنی است که برخی کلمات، به مرور زمان، بار منفی یا مثبت خود را از دست می ‌دهند و حتی ممکن است بار مخالف بپذیرند. مثلا در قرن‌های پیشین کلمۀ “گفت‌وگو” باز معنایی مثبتی نداشته و بیشتر در معنای چون و چرای نابجا به کار می‌رفته است؛ چنان که حافظ می‌گوید:

اکنون، بار معنایی گفت‌وگو، مطابق معنای لغوی آن، مثبت است. هم‌چنین است کلمۀ “قصد” که اکنون بار آن خنثی است و بیشتر در معنای “سوء قصد” به کار می‌رفت.

5. خطاهای دستوری و لغزش‌های کاربردی

لغزش‌ها و خطاهای دستوری، از دیگر غلط‌های انشایی است. شماری از این غلط‌ها رواج بیشتری یافته‌اند و به همین دلیل لازم است دربارۀ آن‌ها بیشتر بدانیم:

1.5. ”را” پس از فعل

فعل یا هر کلمۀ دیگری که نقش مفعولی ندارد، خطا است. به مثال‌های زیر توجه کنید:

نباید خدایی که دوستمان دارد را معصیت کنیم.

“نباید خدایی را که دوستمان دارد، معصیت کنیم.”

آنچه دیدم را نمی‌توانم وصف کنم.

“آنچه را دیدم، نمی‌توانم وصف کنم.”

این که چگونه جامعۀ ایران مهیای این بدعت شد را کمتر شکافته‌اند.

“این را که چگونه جامعه ایران مهیای این بدعت شد، کمتر شکافته‌اند.”

حافظ

حافظ

گفت‌وگو آیین درویشی نبود

ورنه با تو ماجراها داشتیم

2.5. جدایی میان “را”و مفعول

میان “را” و مفعول صریح، نباید فاصله بیفتد؛ حتی متمم‌ها و وابسته‌های مفعول هم باید بعد از “را” بیایند.

3.5. ”را” پس فاعل

“کتابی که تازه خریده بودم، گم شد.”

جملۀ بالا، مرکب از دو جملۀ کوتاه است: کتاب گم شد + تازه خریده بودم. جملۀ اول (کتاب گم شد) پیام و پایۀ اصلی جمله است و جملۀ دوم (تازه خریده بودم) پیرو است. “کتاب” در این جملۀ مرکب، عضو جملۀ پایه است، یا پیرو؟ جملۀ پایه، به نهاد نیاز دارد و جملۀ پیرو، مفعول می‌خواهد. “کتاب” را به جملۀ پایه بدهیم یا به جمله پیرو؟ قاعده این است که تا اعضای اصلی جملۀ پیرو، عضوگیری کنیم. در جملۀ بالا، اگر “کتاب” را مفعول فعل “خریدم”در جمله پیرو بدانیم، جملۀ پایه بدون نهاد خواهد ماند. بنابراین “کتاب” نهاد جملۀ پایه است و نباید بعد از آن “را” بیاید. اما ممکن است کسی گمان کند، “کتاب” عضو جملۀ “پیرو” و مفعول “خریدم” است. در این صورت آن را این‌گونه خواهد نوشت: “کتابی را که تازه خریده بودم، گم شد.”

مثال دیگر:

-صدایی را که می‌شنوم، آشنا است.

“صدایی که می‌شنوم، آشنا است.”

“صدا” در جملۀ بالا، نهاد است و گزارۀ آن “آشنا است” می‌باشد؛ ولی ممکن است کسی به این گمان که “صدا” مفعول “می‌شنوم” است، بعد از آن “را” بیاورد.

4.5. تطابق اجزای جمله:

بی‌تناسبی میان اجزای جمله، به ویژه میان فعل و فاعل، از عیب‌های بسیار رایج است. ناهماهنگی میان اجزای جمله، یا به دلیل ناهمسانی فعل با نهاد (فاعل یا مسندالیه) از حیث مفرد و جمع بودن آن است، یا به دلیل بی‌تناسبی در نسبت و اِسناد است.

5.5. ناهمزمانی افعال:

زمان افعال یک جمله باید یکسان باشد. در جملۀ زیر دو فعل وجود دارد و زمان هر یک غیر از دیگری است:

انتظار مردم از مسئولان این است که پس از این حادثۀ تلخ، بی‌درنگ آستین همت بالا می‌زند.

نیمۀ اول جمله، زمان حال دارد و نیمۀ دوم، زمان ماضی؛ در حالی که باید برعکس باشد؛ این گونه:

“انتظار مردم از مسئولان این بود که پس از این حادثۀ تلخ، بی‌درنگ آستین همت بالا زنند.”

در جملۀ پایین نیز “بایست” برای زمان آینده به کار رفته است که خطا است:

بایست باران بیاید تا کشاورزی رونق بگیرد.

“بایست”، فعل گذشته است و حال و آیندۀ آن “باید” و “می‌بایست” است.

6.5. عطف فعل وصفی:

در زبان فارسی، نوعی فعل وجود دارد که صرف نمی‌شود و برای همۀ اشخاص و زمان‌ها به شکل “صفت مفعولی” می‌آید. شخص، زمان و وجه فعل وصفی، از فعلی که پس از آن می‌آید، معلوم می‌شود؛ مانند مثال‌های زیر:

او به دانشگاه رفته، در رشتۀ ریاضی تحصیل کرد.

من به دانشگاه رفته، در رشتۀ ریاضی تحصیل کردم/ خواهم کرد/ می‌کنم.

7.5. حذف بی دلیل فعل:

حذف فعل، در صورتی روا است که تکراری باشد. مثلا در جملۀ:

“کشور ما فرهنگ غنی دارد و هم منابع فراوان دارد”، فعل “دارد” تکرار شده است.

می‌توان آن را به دو گونۀ زیر نوشت:

“کشور ما هم فرهنگ غنی و هم منابع فراوان دارد.”

“کشور ما هم فرهنگ غنی دارد و هم منابع فراوان.”

اما جملۀ زیر خطا است:

کتاب‌ها را خریداری و به کتابخانه فرستادم.

زیرا فعل جملۀ اول که حذف شده است، “کردم” است و فعل جملۀ دوم “فرستادم” است. بنابراین دلیلی برای حذف یکی از آن دو وجود ندارد.

جملۀ بالا را به صورت‌های زیر می‌توان اصلاح کرد:

“کتاب‌ها را خریداری کرده، به کتابخانه فرستادم.” (استفاده از فعل وصفی)

“کتاب‌ها را خریداری کرده  و به کتابخانه هدیه کردم.”(حذف فعل، با اعتماد به قرینه)

“کتاب‌ها را خریداری کردم و به کتابخانه فرستادم.”(بدون حذف)

8.5. تجزیۀ نهاد:

در گفتار گاهی نهاد مرکب را تجزیه کرده، هر جزء را جداگانه به کار می‌بریم؛ اما تجزیۀ نهاد در نوشتار روا نیست. مثلا نمی‌توان نوشت:

کتاب‌های علمی، نثرش باید محکم و درست باشد.

نهاد جملۀ بالا، در واقع گروه اسمیِ “نثر کتاب‌های علمی” است. بنابراین باید این گونه نوشت:

“نثر کتاب‌های علمی، باید محکم و درست باشد.”

9.5. جمع‌های ناروا:

گفتیم که در فارسی و اکثر زبان‌های زندۀ دنیا، جمع مکسر وجود ندارد. بنابراین کلمه‌هایی مانند “دراویش”، “خواقین”، “بساتین”، “دساتیر”، “فرامین” و “اکراد” بیرون از قاعده‌اند. در فارسی برای جمع، از دو علامت استفاده می‌شود: “ها” و “ان”.

هر کلمه‌ای – اعم از این که فارسی باشد یا غیرفارسی، و جاندار باشد یا غیرجاندار –  می‌توان با “ها” جمع بست؛ مانند کتاب‌ها، مردها، سنگ‌ها، زمینی‌ها، خداها، سرها، بو علی سیناها. اما جمع واژه‌ای با الف و نون، مشروط به جانداری آن است؛ مانند خدایان، مردان، زمینیان، سگان، درختان، گلان.

جمع کلمات فارسی با علامت غیرفارسی روا نیست. بنابراین کلماتی مانند “بازرسین” یا “آزمایشات” یا “دراویش” غلط است.

نویسندگان پیشین (به‌ویژه در دوران پیش از مغول) جمع‌های عربی را کمتر به کار می‌بردند و کلمه‌های تازی را به پارسی جمع می‌بستند و به جای کتب، حقایق، مکاتب، مکاتیب، مصائب، علما، امرا، شعرا، وزرا، معلمین، متقدمین، مدرسین و اتفاقات، می‌نوشتند:

کتاب‌ها، حقیقت‌ها، مکتب‌ها، مکتوب‌ها، مصیبت‌ها، عالمان، امیران، شاعران، وزیران، معلمان، متقدمان، مدرسان و اتفاق‌ها.

از مصادیق جمع‌های ناروا، جمع‌الجمع است؛ مانند طلاب‌ها، حروف‌ها، اسلحه‌ها، حوادثات، قبایل‌ها، کسورات، منازل‌ها، حواس‌ها، عملیات‌ها، انتخابات‌ها.

قصور نیز یعنی کوتاهی. بنابراین فتوحات و قصورات، درست است.

درزبان فارسی (مانند زبان عربی) جمع بستن اعلام یا خواص صحیح نیست، مگر این که از آن معنای عام اراده شود. بنابراین وقتی می‌گوییم “ایران مهد پرورش “ابن سینا”ها و “مولوی”ها است.” از ابن سینا و مولوی، معنای عام دانشمندان بزرگ در فن پزشکی و شاعری را منظور کرده‌ایم . در این صورت برای جمع بستن، تنها از علامت “ها” می‌توان استفاده کرد و اسم خاص هم بهتر است میان نشانه‌های برجسته‌ساز (گیومه یا کوتیشن) قرار گیرد.

10.5. اضافه به حرف اضافه:

از غلط‌های رایج، اضافۀ اسم یا حرف به “حرف اضافه” است؛ مانند “جدای از این که ادیان ریشۀ آسمانی دارند….”، “استفادۀ  در چارچوب قانون”، “سوای از این که”، “برای از تو سخن گفتن ناتوانم”، “خطای در فکر”، “بقای بر تقلید از میّت”، “مهر مادر، آمیختۀ با جسم و جان ما است”، “سالبۀ به انتفای موضوع” و “رضای به قضای الهی”.

این اضافه‌ها غلط است. درست این است که بنویسیم :

جدا از این که ادیان ریشۀ آسمانی دارند، از خاستگاه‌های اجتماعی نیز برخوردارند.

استفاده در چارچوب قانون، سوءاستفاده نیست.

سوا از کلام اسلامی، فلسفه را هم نزد استادان برجسته آموخت.

برای سخن گفتن از تو ناتوانم.

تعصب و تحجر، از خطا در تفکر است.

بقا بر شیوه‌های قدیم، گره‌های امروز را باز نمی‌کند.

بقا بر تقلید میّت، جایز است.

مهر مادر، آمیخته با جسم و جان ما است.

این قضیه، سالبه به انتفای موضوع است.

رضا به قضای الهی، نشانۀ ایمان است.

برخی از قواعد مربوط به هماهنگی اجزای جمله به این شرح است

1. مطابقت:

همسانی یا ناهمسانی فعل با نهاد (فاعل یا مسندالیه) از حیث مفرد و جمع، پیرو قواعد زیر است:

اگر نهاد مفرد بود، فعلش را نیز مفرد می‌آوریم؛ مانند “بهروز آمد”، “کتاب پاره شد.” گاهی از باب احترام، برای نهاد مفرد، فعل جمع می‌آورند؛ مانند “استاد گفتند…”

اگر نهاد، جمعِ جاندار بود، فعل را نیز جمع می‌آوریم؛ مانند “دانشمندان معتقدند….”

اگر نهاد، جمعِ غیر جاندار بود، در فعل آن دو وجه جایز است: مفرد و جمع. یعنی هم می‌توان گفت :”فرش‌ها سوخت” و هم می‌توان نوشت: “فرش‌ها سوختند”در گزینش یکی از این دو وجه، نویسنده باید به آهنگ و موسیقی درونی جمله توجه کند و هر کدام را که خوش آهنگ‌تر و روان‌تر و رایج‌تر بود، برگزیند؛ ولی در فرهنگ زبانی ایرانیان، در این گونه جملات بیشتر از وجه مفرد استفاده می‌شود.

همچنین فاعل بی‌جانی که در ذات یا معنای آن، تحرک وجود دارد، و ما در آن احساس زندگی و حرکت می‌کنیم، در حکم فاعل جاندار است. بنابراین اگر به جای “ابرها می بارد” بگوییم “ابرها می‌بارند” بهتر است.

2. تناسب:

گاهی میان نهاد و گزارۀ آن هیچ تناسبی نیست. به مثل کسی که می‌گوید:”زادگاه او ایران است، اما اکنون در خارج زندگی می‌کند” گویا توجه ندارد که گزارۀ دوم، تناسبی با نهاد جمله ندارد؛ زیرا در این جمله یک نهاد (زادگاه) و دو گزاره (است و زندگی می‌کند) وجود دارد. آیا فعل دوم (زندگی می‌کند) قابل استناد به “زادگاه” است؟ یعنی زادگاه او اکنون در خارج زندگی می‌کند؟!

درست آن است که بگوییم : زادگاه او ایران است، اما وی اکنون در خارج زندگی می‌کند.

در این جمله دو نهاد (زادگاه و وی) و دو فعل (است و زندگی می‌کند) وجود دارد. جملۀ بالا را این گونه نیز می‌توان بازنویسی کرد: او در ایران به دنیا آمد، اما اکنون در خارج زندگی می‌کند.

گاهی دلیل بی تناسبی میان فعل و فاعل، بی‌توجهی به معانی کلمات است. مثلا می‌نویسند:

“به حتم یکی از راه‌های دست‌یابی به این مقصود، در سایۀ همدلی و همکاری امکان‌پذیر است.” آیا راه‌ها گاهی امکان‌پذیر و گاهی امکان‌ناپذیرند؟ “راه” چگونه “امکان‌پذیر” است؟ باید نوشت:

دست‌یابی به این مقصود، در سایۀ همدلی و همکاری امکان‌پذیر است.

3. خطا در تشخیص فاعل:

اگر فاعل مفرد به مضاف‌الیه جمع اضافه شود، فعل را باید مفرد آورد و نباید به جمع بودن مضاف‌الیه توجه کرد.

همراهان گرامی
به دلیل گستردگی مطالب این مقاله آن را در دو بخش خلاصه کرده‌ایم که در زیر آورده‌ایم.

بخش دوم

برای مطالعه بخش دوم مقاله بر روی ادامه مطلب کلیک کنید.
ادامه مطلب

هرآنچه سؤال یا مُشکلی در ارتباط با این مطلب دارید از طریق دیدگاه در میان بُگذارید، دیدگاه شما بدون پاسخ نخواهد ماند.

علی محمد صلاحی

علی محمد صلاحی

متخصص بازاریابی دیجیتال و سئو

بذرِ تجارتت تشنهٔ جهش است؛ من نقشۀ باد را می‌خوانم تا لشکر مشتریانت را در لحظهٔ طلوع، سر بزنگاهِ درست، به قلب قلعهٔ درآمد بتازانم. هم‌قطارِ راهت می‌شوم؛ وفادار، کاردان، منضبط، منظم و دقیق، تا با هم غولِ ارقام را به‌زانو درآوریم. بیا، قلمرواَت منتظر فتح است.

چقدر این مطلب مفید بود؟

بر روی یک ستاره کلیک کنید تا امتیاز شما مشخص شود!

میانگین امتیاز / 5. تعداد آرا:

اولین نفری باشید که به این مطلب امتیاز می‌دهید

متاسفیم که این مطلب برای شما مفید نبود!

اجازه دهید این مطلب را بهتر کنیم!

به من بگویید چگونه می‌توانم این مطلب را بهبود بخشم؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

درخواست مشاوره

مشاوره

برای بهره‌مندی از مشاوره تخصصی در زمینه بازاریابی دیجیتال با علی محمدصلاحی، لطفاً بعد از مطالعۀ توضیحات شرح داده شده، فرم درخواست را تکمیل نمایید.

اطلاعات شما ظرف یک روز کاری بررسی و نتیجه به اطلاع شما خواهد رسید.

توضیحات

نحوۀ پرداخت و مبلغ مشاوره به چه صورت است؟

پرداخت هزینه باید پیش از برگزاری جلسه صورت گیرد. هزینه هر جلسه مشاوره آنلاین برای هر ساعت ۵ میلیون تومان است و برای جلسات کمتر از یک ساعت نیز همین مبلغ اعمال می‌شود.

هماهنگی زمان مشاوره به چه صورت است؟

بعد از انجام پرداخت، هماهنگی زمانی صورت می‌گیرد و تمامی زمان‌ها مطابق با ساعات کاری روزهای اداری و بر اساس ساعت رسمی تهران تنظیم می‌شوند.

آیا امکان مشاوره حضوری وجود دارد؟

در شهر تهران، در صورتی که مایل به پرداخت مبلغ بیشتری باشید، این امکان وجود دارد.

مشاوره شامل چه مواردی است؟

شامل تمام مواردی است که به بازاریابی دیجیتال و توسعه کسب و کار آنلاین شما می‌پردازد، که می‌تواند جلسه‌ای با تیم فنی و سایر تیم‌های مجموعه یا بررسی روند فعلی و تحلیل سایت و دریافت هرگونه راهنمایی باشد.

آیا ممکن است مشکل ما در جلسه مشاوره حل نگردد؟

بله، هیچ تضمینی وجود ندارد که مشکل شما به طور کامل برطرف شود. تمرکز بر این است که اشتباهات گذشته را تصحیح کرده و اقداماتی که تاکنون انجام نشده را عملی کنیم. هدف اصلی بهبود وضعیت موجود و اجرای روش‌های جدید برای حل مسائل است.

آیا قبل از جلسه مشاوره، سایت ما بررسی می‌گردد؟

خیر، بررسی و تحلیل مسائل، گوش‌دادن به فایل‌های صوتی، مشاهده و ارزیابی فایل‌ها، تحلیل و بررسی سایت، و مطالعه دقیق مسائل و موضوعات فقط پس از آغاز جلسه مشاوره و انجام پرداخت صورت می‌گیرد. پرداخت شما به‌منظور اختصاص زمان برای بررسی موضوع انجام می‌شود و این زمان شامل گوش‌دادن به مشکلات، تحلیل و بررسی مسائل، و در نهایت ارائه راهکارهایی که تضمینی برای موفقیت آنها وجود ندارد، است.

فرم درخواست

🔴اگر زمان مشاوره کوتاه‌تر شود و مسئله‌ای برای حل باقی نماند، مدت یا هزینه‌ای که باقی‌مانده است، به عنوان اعتبار ذخیره نخواهد شد.
🔴در برخی مواقع، ممکن است راه‌حلی که انتظار دارید، در دسترس نباشد و در نتیجه مشاوره، لزوماً به یک راه‌حل نهایی ختم نشود.

فرمت موبایل: ###-#### (###)

فرمت موبایل: ###-#### (###)

فرمت موبایل: ###-#### (###)