چگونه بهتر بنویسیم

چگونه بهتر بنویسیم؟ (بخش دوم)

بخش دوم مقاله چگونه بهتر بنویسیم

چگونه بهتر بنویسیم بخش دوم
چگونه بهتر بنویسیم (بخش دوم)

4. کاربردهای بی‌معنا و نابجا کلمات:

باریک‌بینی در معنا و نسبت میان کلمات، از بایسته‌های درست‌نویسی است. گاهی کلمات در معنای خود به کار نمی‌روند و در جای خود نمی‌نشینند. برخی کلماتی که گاه در معنا یا در جای خود به کار نمی‌روند، به این قرار است:

“ناجی”، یعنی نجات یابنده، نه نجات دهنده، نجات دهنده، “منجی” است.

“نگاه داشتن” به معنای نگهداری و حفظ است، نه نگاه کردن یا نگرستن. بنابراین جملۀ “نخست نگاهی داریم به اهم اخبار” غلط است.

کلمۀ “همراه” نیازی به حرف اضافه “با” ندارد. “همراه او رفتم” بهتر است از “همراه با او رفتم”.

“استفاده” کردنی است و “سود” بردنی؛ نه بر عکس.

“اخیر الذکر” درست است، نه “فوق الذکر”، و بهتر از هر دو “پیش گفته” یا مانند آن است.

محققی که مطالعات معرفت شناختی دارد، اگر خود را “معرفت پژوه” بخواند و بداند، سخنی خلاف تواضع نگفته است؛ بر خلاف هنگامی که خود را “معرفت شناس” می‌خواند.

بهتر است کلمۀ “طریق” را در معنای درست، یعنی “راه” به کار بریم، نه در معنای روش و شیوه. “طریق قانون” یعنی “راه قانون” اما جملۀ “پیامک دادن، طریق مجازی برای ارتباط‌گیری است” معنای درستی ندارد؛ زیرا “پیامک دادن” راه نیست؛ روش است.

همچنین در ترکیب “طریق شفاهی”، “طریق” در معنای روش و شیوه به کار رفته است که چندان درست نیست. همچنین در عبارت “پیامبران به طریق گفت‌وگو و با شیوۀ مسالمت‌آمیز پیام خود را ابلاغ کردند” کلمۀ “طریق” در معنای روش به کار رفته است که غلط است.

“سوگمندانه” قید حالت است برای گوینده؛ یعنی باید مربوط به او شود، نه موضوعی که دربارۀ آن سخن می‌گوید. بنابراین جملۀ “سوگمندانه جامعۀ ما قانون‌گرا نیست” درست نیست؛ چون جامعۀ قانون‌گریز، سوگمند نیست؛ بلکه گوینده، از قانون‌گریزی جامگمند است. درست‌تر آن است که بگوید:”سوگمندانه باید گفت جامعۀ ما قانون‌گرا نیست.”

همچنین به دلیل بار عاطفی سنگین و اندوه فراوانی که در “سوگ” است، قید “سوگمندانه” را باید در جایی به کار برد که به واقع جای سوگ و اندوه فراوان است. از این رو، جملۀ “سوگمندانه باید بگویم که در این مقاله، غلط‌های بسیاری دیدم” مناسب نیست؛ چون غلط‌های یک مقاله، کسی را به سوگ نمی‌نشاند. در این جا قید “متأسفانه” بهتر است.

“مهم‌ترین کارکرد دین، عبارت است از نیل انسان به سعادت” وقتی سخن از “مهم‌ترین” است، خواننده منتظر “یک” چیز است، نه “چند” چیز.

کلیشۀ “محسوب می‌شود” را باید در جایی به کار بریم که بخواهیم چیزی را بگوییم که خلاف تصور عمومی یا مخاطب است، یا قصد برجسته کردن آن را داریم. دربارۀ چیزی که به خودی خود مقبول و جا افتاده است، نباید از این کلیشه استفاده شود.

مثلا در جملۀ پیش‌رو، نیازی به “محسوب شدن” نیست: “قرآن نزد مسلمانان، کتاب آسمانی و معجزۀ پیامبر محسوب می‌شود” آسمانی و معجزه بودن قرآن نزد مسلمانان، نیازی به تأکید و برجسته‌سازی ندارد.

در این جا باید بگوییم : “قرآن نزد مسلمانان، کتاب آسمانی و معجزۀ پیامبر است.” اما در جملۀ زیر کلیشۀ “محسوب شدن” به درستی به کار رفته است : ” ایران از کشورهای خشکسال محسوب می‌شود.”

“گزار” و “گذار” نباید جای همدیگر را بگیرند. “گزاردن” به معنای ادا کردن و به جای آوردن کاری است؛ مانند نمازگزار، حج‌گزار، خدمت‌گزار، سپاس‌گزار، حق‌گزار، وام‌گزار، پیغام‌گزار، سنت‌گزار.

اما “گذار” از مصدر “گذاشتن” به معنای نهادن است؛ مانند بنیان‌گذار، تأثیرگذار، رهگذار، معنای دیگر آن “عبور” است؛ مانند “دوران‌گذار”، “گذار از سنت” و “گشت‌وگذار”.

5. صفت‌های هرز و ناهمگون:

صفت‌های مشهوری که برای هر گونه موصوفی از آن‌ها استفاده می‌شود، فایده و اثر خود را از دست داده‌اند و هرز محسوب می‌شوند؛ مانند: صفت “خوب” و “بد” و “بالا” که از چسبیدن به هیچ اسمی ابا ندارند: هوای خوب، کفش خوب و…. .

از قدیم گفته‌اند کلیدی که به هر دری بخورد، هوا است و صفات هرز نیز همین‌گونه است. بهتر است برای هر موصوفی، از اختصاصی‌ترین صفات آن استفاده شود. به مثال‌های زیر توجه کنید:

هوای مطبوعی است؛ کتاب خواندنی و دیده گشای شما به دستم رسید؛ خدای بزرگ و مهربان را شاکرم؛ کفش راحت و مناسبی خریدم؛ خاطرات دل‌انگیز و شیرین او پایان ندارد؛ سال موفقیت‌آمیز و شادی مقالۀ پربرگ و باری نوشت؛ نقد نکته سنجانۀ شما را خواندم؛ برخورد کریمانه و درس‌آموز شما ستودنی است؛ لباس فاخری بر تن داشت؛ او یک سرباز واقعی است؛ کارکنان شریف و وظیفه‌شناس را باید تشویق کرد.

او را به طرز وحشتناکی دوست داشت.

وحشتناک صفت مناسبی برای وصف دوست داشتن نیست.

از خطاهای دیگری که در صفت رخ می‌دهد، چسباندن یای نکره به آن است. بهتر است یای نکره بر سر موصوف درآید. بنابراین “مردی مهربان” درست‌‌تر است از “مرد مهربانی”.

6. فعل مجهول:

در زبان فارسی برای برجسته‌سازی مفعول، می توان مفعول را در آغاز جمله آورد و فاعل را پس از آن ذکر کرد. برای نمونه، به جای این که بگوییم : “الکساندر بل، تلفن را اختراع کرد” بگوییم : “تلفن را الکساندر بل اختراع کرد” و اگر خواستیم فاعل را تأکید کنیم، نگوییم : “تلفن توسط الکساندر بل اختراع شد”، بگوییم :”الکساندر بل، تلفن را اختراع کرد.”

مثال بعدی: “فیلسوفان قرن نوزدهم، این نظریه را ابداع کرده‌اند” وقتی می‌نویسیم :”این نظریه را فیلسوفان قرن نوزدهم ابداع کرده‌اند” تأکید بر “نظریه” است؛ اما اگر بنویسیم : “فیلسوفان قرن نوزدهم این نظریه را ابداع کرده‌اند” تأکید بر فیلسوفان قرن نوزدهم است.

کشف پنی‌سیلین توسط الکساندر فلمینگ تصادفی بود.

“کشف پنی‌سیلین در آزمایش‌های الکساندر فلمینگ تصادفی بود.”

یا “الکساندر فلمینگ، پنی‌سیلین را تصادفی کشف کرد.”

7. تأکید بی‌جا:

بیشتر ادات تأکید در زبان فارسی، در زمان ما از چشم افتاده‌اند و دیگر کسی به آن‌ها اعتنا نمی‌کند، مگر در ترجمۀ متون مقدس و قدیمی. به همین دلیل کلماتی مانند “هرآینه”، “همانا”، “به درستی که” و “راست آن‌که” امروزه کاربردی ندارد.

تقدم و تأخیر راه دوم تأکیدگذاری است که هم در گفتار و هم در نوشتار، جایگاه خود را حفظ کرده است. مثلا وقتی می‌گوییم: “خانه‌اش را سیل ویران کرد” روشن است که مفعول را بر فاعل مقدم کرده‌ایم و دلیل آن، تأکید بر مفعول است؛ یعنی آنچه اکنون برای ما مهم است، ویرانی خانۀ او است، نه عاملش.

 مثال پیش گفته (او عالم و دانشمند است) می‌توان با به کارگیری صفت خاص (او دانشمندی بزرگ است) یا قید تأکیدی (او به واقع/ بی تردید/ سخت/ به حق دانشمند است) و تبدیل صفت به قید (او دانشمندی است بزرگ) و برجسته‌سازی کلمه با نشانه‌های ویرایشی (او “دانشمند” است) و مرکب‌سازی جمله (اگر در ایران ده دانشمند بزرگ وجود داشته باشد، یکی او است)، تأکید را نشان داد.در عین حال، به هیچ روی نباید پنداشت که راه‌های تأکید، منحصر به راه‌های شناخته شده و کلیشه‌ها است. و دور از حقیقت هم نیست اگر بگویم یکی از راه‌های تشخیص نویسنده از نانویسنده، مهارت و نوآوری در مسئلۀ تأکید است.

پیش فرض نویسندۀ ایرانی، این است که خواننده فقط چیزی را می‌پذیرد که همراه قسم و تأکید باشد. نویسنده می‌داند که تا سخنی را مؤکد و تکرار و همراه چندین قسم و آیه نکند، سد ناباوری را در ذهن خواننده فرو نمی‌ریزد.

 بدین ترتیب تکرار و تأکید، جایگیر استدلال و برهان می‌شود و خواننده نیز چنان اعتیادی به تأکید می‌یابد که دیگر سراغی از دلیل و شاهد نمی‌گیرد.

هم نویسنده و هم خواننده باید بداند که جای قسم و تأکید بی‌جا، بازار است، نه مباحثات علمی و نوشته‌های تخصصی.

8. افعال، صفات و اضافات پیاپی:

پشت سرهم آمدن دو یا چند فعل یا صفت یا اضافه غلط نیست؛ اما جمله را دچار ضعف تألیف می‌کند. برای رهایی از این ناروایی، باید میان فعل‌ها یا صفت‌ها فاصله انداخت، و اضافات را نیز شکست:

این کتاب را در سال‌هایی که در ایران اقامت داشت، نوشت.

“این کتاب را در سال‌هایی نوشت که در ایران اقامت داشت.”

کتاب‌های کتابخانه‌های مهم ایران دوران صفوی، اکنون در کتابخانه‌های دنیا پراکنده است.

“کتاب‌هایی که در کتابخانه‌های مهم ایران در دوران صفوی، نگه‌داری می‌شد، اکنون در کتابخانه‌های دنیا پراکنده است.”

9. چند نمونۀ دیگر:

معنای اصلی “انجام” و “سرانجام”، پایان است. گاهی حذف “انجام” هیچ مشکلی پدید نمی‌آورد.

به مثل، اگر “انجام” را در جملۀ “بدون انجام مطالعات نظری، کاری از پیش نمی‌رود” حذف کنیم، جمله هم درست‌تر است و هم فصیح‌تر. مثال دیگر:

پس از انجام تحصیلات مقدماتی، به نجف رفت.

“پس از تحصیلات مقدماتی، به نجف رفت.”

اما گاهی پس از حذف، باید کلمه‌ای دیگر را جای آن بنشانیم. بنابراین جملۀ “او در حال انجام کارهای خود است”، این گونه اصلاح می‌شود: “او مشغول کارهای خود است” یا “او در حال پیشبرد کارهای خود است” یا “او به کارهای خود می‌رسد”

بهتر است “بخشیدن” را در معنای “بخشودن” به کار نبریم. تفکیک این دو (بخشیدن و بخشودن) برای مردم عادی آسان نیست. بنابراین نباید سخت گرفت و خواهان استعمال آن‌ها در معنای خود شد. در متون کهن نیز گاهی شاهد این نوع آسان‌گیری‌ها هستیم.

“پیدایش” خطای دستوری دارد؛ زیرا حاصل مصدر شینی (مانند روش، گویش، جهش) فقط از بن مضارع ساخته می‌شود. بهتر است به جای آن، واژۀ “پیدایی” به کار رود. با وجود این، نمی‌توان “پیدایش” را غلط دانست.

کلیم کاشانی

کلیم کاشانی

ما ز آغاز و ز انجام جهان بی‌خبریم
اول و آخر این کهنه کتاب افتاده است

به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سرانجام بد داشتیم

“به عنوان” در بیشتر موارد، زائد و بیهوده است. در جملۀ “جهانیان، ایران را به عنوان کشوری مهم تلقی می‌کنند”،  اگر “به عنوان” را حذف کنیم، درست‌تر و زیباتر می‌کند:”جهانیان، ایران را کشوری مهم تلقی می‌کنند.”گاهی نیز باید کلمۀ دیگری را جایگزین آن کرد یا ترکیب جمله را تغییر داد.

در سال‌های اخیر از ترکیب “عنوان کردن” در معنای “گفتن” فراوان استفاده می‌کنند که درست نیست. مثلا می‌گویند:”او سپس عنوان کرد که به زودی مقاله‌ای در این زمینه خواهد نوشت.”

ساده نویسی قلم
سادگی و صمیمیت قلم

فصل سوم

ساده‌نویسی

پیشتر نیز گفتیم که “نویسنده، یعنی کسی که ساده و راحت می‌نویسد”

آری؛ سادگی و صمیمیت قلم، نباید به ابتذال و محاوره نویسی بینجامد.

برخی، دشوارنویسی را نشانۀ زیبایی و فضیلت قلم می‌پندارند و برخی دیگر نیز، چنان در ساده‌نویسی افراط می‌کنند که گویی فرقی میان نوشتار و گفتار نمی‌بینند. حال آن‌که سادگی در میانه‌روی است، و میانه‌روی در این جا یعنی یافتن راهی میان دشوارنویسی و گفتارنویسی. این را نیز بگوییم که راه میانه، از هر دو سخت‌تر است.

اما مقصود از ساده نویسی چیست؟

برخی از کسان چنین پنداشته‌اند که مقصود از ساده‌نویسی، خالی بودن نثر از هرگونه بلندپایگی و شکوه و آرایش‌های لفظی و تناسبات پسندیده و صنعت‌های بدیعی است؛ هر چند بی‌تکلف و خالی از تعقید و تقید.

کار این تصور به آنجا کشیده است که جمعی از نویسندگان، پایۀ نثر فارسی را به فروترین مرتبه کشانده‌اند و آن را از فاخر بودن و دل‌نشینی و جاودانگی که خاص سخن ادیبانه است، عاری ساخته‌اند. ورود لغات خارجی و غلط‌های دستوری و اصطلاحات عامیانه و بازاری در نثر و بی‌بندوباری در جمله‌بندی و به کار بردن لغت‌های بی‌اصل، همه ناشی از این پندار نادرست است که (امر را بر) بعضی از نویسندگان مشهور نیز مشتبه ساخته و آنان را نسبت به رعایت نکته‌های لازم بی‌اعتنا گردانیده است.

این دریافت سطحی از ساده‌نویسی، موجب آشفتگی خاصی در کار نثر معاصر گردیده و فارسی عامیانه و بی‌ادبی را در هم آمیخته است؛ زیرا تصور رفته است که کمال مطلوب در نثر آن است که درست همچون گفت‌وگوی روزانه باشد و دیگر هیچ. در حالی که غرض از ساده‌نویسی، شیوا بودن عبارت‌ها و روشن بودن معانی است؛ به گونه‌ای که مقصود نویسنده بی درنگ در ذهن خواننده نقش بندد و این حال با فخامت و استواری و شکوهباری سخن، هرگز منافات ندارد.

تاریخچۀ ساده‌نویسی

از اواخر قرن دوازدهم، نثرهای متصنع و متکلف به محاق رفت. آثار نویسندگان این قرن را می‌توان نخستین سرمشق‌های نثر سادۀ پارسی برای دوره‌های بعد شمرد.

نهضت مشروطه افزون بر تأثیرات بی‌شمارش بر سرنوشت ایرانیان، اثر مهمی نیز بر نویسندگی در این دیار گذاشت. “نوشتن برای مردم” از پدیده‌های مشروطه است؛ زیرا پیش از آن، دانشمندان و مؤلفان، بیشتر برای اهل فضل و طالبان رسمی علوم، می‌نوشتند و به ندرت برای عموم مردم دست به قلم می‌بردند.

همچنین ادبیات داستانی، سهم بسیاری در ساده‌نویسی ایرانیان داشت. ادبیات داستانی در ایران، با انتشار نخستین روزنامه‌ها، و برگردان چندین نمایش‌نامه و رمان‌فرنگی به زبان فارسی جان گرفت.

بعد از ادبیات داستانی، “وبلاگ‌نویسی” را باید از مهم‌ترین عوامل ساده‌نویسی در روزگار ما دانست.

عوامل ساده‌نویسی

علاوه بر مهارت‌های فنی و تجربه‌های علمی، نویسندگان برای ساده‌نویسی باید زمینه‌های ذهنی نیز داشته باشند. شماری از پس زمینه‌های ذهنی و نظری که شخصیت نویسنده را برای ساده‌نویسی آماده می‌کند، به این شرح است:

1. اهتمام و اعتقاد به فضیلت سادگی در نوشتار

ساده گفتن و ساده نوشتن، اگر نزد عوام برهان کم سوادی است، در پیش دانایان نشانۀ درآمیختن معلومات با ذهن و ذهن با زبان است.

2. پختگی و شفافیت مطلب در ذهن نویسنده

فقط کسانی قادر به رعایت سادگی در نوشتار خود هستند که دربارۀ آنچه می‌نویسند، خود دچار ابهام و گنگی نباشند. جمله‌های گنگ و سردرگم، حکایت از ذهنی آشفته و ناتوان دارد.

3. تصور مخاطب واحد

نویسنده‌ای که هنگام نوشتن، مخاطبی آشنا را تصور می‌کند و گویی فقط برای او می‌نویسد، بدون آن که سعی کند و به خود فشار آورد، قلمش روان، ساده، مهربان و صمیمی می‌شود.

4. نوشتن برای شنیدن

نوشته‌ای خواندی است که شنیدنی نیز باشد.

5. مدیریت اطلاعات و صرفه جویی در داده‌ها

نویسنده نمی‌تواند در هر نوشته یا هر جمله، همۀ آنچه می‌داند، در هم ادغام کند و بنویسد.

6. خودداری از فضل فروشی

فضای کلی جامعۀ علمی کشور به فرهنگ‌سازی نیاز دارد تا همگان بدانند فضیلت و برتری از آن کسانی است که روح و روان خوانندگان خود را در پیچ و خم الفاظ گرفتار نمی‌کنند.

7. اعتماد به نفس

به تجربه ثابت شده است که کسانی می‌توانند راحت و روان بنویسند که روح دلیری دارند. روح‌های شجاع، سادگی را دوست دارند و خود را نیازمند پیرایه‌ها و آرایه‌های مصنوعی نمی‌بینند. ترس و اضطراب قلب، قلم را هم مضطرب و سردر گم می‌کند.

8. معناگرایی

برای ساده‌نویسی باید معناگرا بود، نه لفظ‌اندیش. به سخن دیگر، کسی می‌تواند ساده و روان بنویسد که قصدش از نوشتن، پیام‌رسانی باشد، نه بازی با کلمه.

مهارت‌های قلمی برای ساده نویسی
مهارت‌های قلمی برای ساده نویسی

2. عوامل فنی و مهارت‌های قلمی برای ساده‌نویسی

ساده‌نویسی همان اندازه که هنر است، مهارت است و مانند هر مهارت دیگری به تمرین، اهتمام، باورمندی و دلیری نیاز دارد:

1.2. معیارنویسی

هر زبانی دو گونه نظم و نثر دارد: معیار و غیرمعیار.

زبان معیار در هر دورۀ زمانی، دگرگون می‌شود و بر پایۀ نیازها و عناصر اجتماعی و فرهنگی همان دوره شکل می‌گیرد.

برخی از مهم‌ترین شاخصه‌های زبان و نثر در نوشته‌های علمی، در روزگار ما است:

ساده‌گرایی:

ساده‌گرایی در نظم نثر را نباید با بی‌محتوایی و ابتذال یکسان دانست. بسا متن‌های بی‌محتوا که ساده نیستند و بسا نوشته‌های نغز و پربار که فاصلۀ میان چشم خواننده تا مغز او را به سرعت برق و باد می‌پیمایند.

اعتدال در وام‌گیری از زبان‌های بیگانه:

زبان فارسی امروز، فرنگی‌گرا هم نیست، بلکه با تکیه بر سرمایه‌های خود و نیز با بهره‌وری از تجربه‌های نو، می‌کوشد بر توان و کارآمدی خویش در ساحت واژه‌سازی و جمله‎‌بندی‌های مدرن بیفزاید. با وجود این، گرایش افراطی به ساده‌نویسی هم ندارد.

محتواگرایی:

زبان معیار، همچون شیشه، وسیله‌ای است برای حفظ محتوا. ظرف شیشه‌ای، برای آن است که محتوای آن دیده شود؛ پس نباید چشم‌ها را به خود خیره کند.

ادبیات‌گریزی:

متنی که پیام خود را سریع و مستقیم به مخاطب منتقل می‌کند، از جنس “زبان” است؛ اما انتقال غیر مستقیم پیام، به ویژه اگر خیال‌انگیز باشد، از کارکردهای ادبیات است.

اجتناب از کهن‌گرایی:

یک نمودِ باستان‌گرایی، در کاربرد واژه‌هایی مانند سرشک (اشک)، نیارستن (نتوانستن) و بدین رو (به این رو) است. اما کهنگی نحوی زبان، مهم‌تر از کهنگی واژگانی است. جمله‌های “بایدش گفت”، “نخواهند گفت پاسخ”، “تابم نبود دیدنش این چنین زار”، “گفته آمد”، “شادی روح شهیدان را صلوات”، “توان که چنین بود” “آزمون را”و مانند آن‌ها، اگرچه هیچ واژۀ نامتعارفی ندارند، به دلیل نوع رابطۀ کلمات با یکدیگر در آن‌ها، امروزی به شمار نمی‌آیند.

گرایش به زبان گفتاری:

نثر معیار امروز  ایران، برخلاف سده‌های پیشین، آشکاری به زبان گفتاری مردم دارد.

مرکزگرایی:

بنابراین نویسندۀ ایرانی، اگرچه شمالی یا جنوبی باشد، باید واژگان و نوعی از جمله‌سازی را در آثار خود به کار گیرد که برای شهروندان تهرانی غریب نباشد.

تساوی لفظ و معنا:

در نثر معیار، کفۀ الفاظ سنگین‌تر از کفۀ معانی نیست؛ یعنی “کلمات و عبارات کم‌سود یا بی‌فایده و مقدمه‌های طولانی” در آن، کم است. همچنین کفۀ معانی، سنگین‌تر از کفۀ الفاظ نیست؛ یعنی گرفتار “حذف‌های مخل و افتادگی‌های آزاردهنده” نیست.

صراحت:

نثر معیار، الفاظ را به گونه‌ای به کار می‌برد که از آن‌ها بیش از یک معنا برداشت نشود، و آن معنا نیز، معمولا معنای حقیقی کلمه است.

پاکیزگی:

در نثر معیار، جایی برای کلمات رکیک، الفاظ عامیانه و کلیشه‌های فرسوده نیست.مثل:

نثر علمی معیار: مُرد/ درگذشت

نثر تبلیغی-ترویجی: خرقه تهی کرد/ به ملکوت اعلی پیوست/ به دیار باقی شتافت/ قالب تهی کرد.

2.2. بهره‌مندی از زبان گفتاری:

زبان گفتاری، در مجموع فصیح‌تر از زبان نوشتاری است.

زبان نوشتاری نیز نباید مساوی با “لفظ قلم” محسوب گردد؛ زیرا “لفظ زبان” طبیعی‌تر، مؤثرتر و شیرین‌تر از زبان خشک کتابی یا همان لفظ قلم است.

عوامل زیر، زبان نوشتاری را به زبان گفتاری نزدیک‌تر می‌کند:

پرهیز از فعل وصفی:

در زبان گفتاری نمی‌گوییم: “کتاب را باز کرده، خواند.” می‌گوییم: “کتاب را باز کرد و خواند.”فعل وصفی، کلام را رسمی می‌کند. به همین دلیل، معمولا در نامه‌های دوستانه، داستان و رمان از آن استفاده نمی‌کنند. در مقالات علمی نیز باید استفاده از این نوع فعل را به حداقل رساند.

کاهش فعل‌های نوشتاری:

برخی فعل‌ها در گفتار، کاربرد ندارد؛ مانند “می‌باشد”. بهتر است استفاده از این افعال در نوشتار نیز کاهش یابد. بنابراین:

بهتر است ننویسیم
می‌باشد
نمود/ ساخت
گشت/ گردید/ صورت گرفت
نهاد
بهتر است بنویسیم
است
کرد
شد
گذاشت
اعتدال در پانویسی:

نویسندگان دوست دارند همۀ اطلاعات پراکندۀ خود را به هر بهانه‌ای به خورد خواننده بدهند و چون بسیاری از این اطلاعات اضافی، جایی در متن ندارند، در قالب پاورقی ظاهر می‌شوند. این شیوۀ نامطلوب، ذهن خواننده را پریشان، موضوع اصلی نوشتار را کم رنگ، و نویسنده را متهم به فضل فروشی می‌کند. بهتر است اطلاعات مفید اما بی‌ربط یا کم‌ربط، در یادداشت‌های پایانی کتاب یا گفتار بیاید؛ چنان‌که در گفتار نیز مردم کمتر پراکنده‌گویی می‌کنند.

رک‌گویی و صداقت:

نویسنده نباید از اعتراف به نادانی خود در مسئله‌ای خاص(نه به نحو کلی و تعاریف گونه) ابا داشته باشد؛ اما گویا نویسندگان بنا ندارند هیچ‌گاه در هیچ امری اظهار نادانی کنند؛ جز در مقدمۀ کتاب؛ آن هم از باب تعاریف. ولی در هیچ جای دیگر کتاب، به خوانندۀ خود نمی‌گویند که مثلا “من دربارۀ این مسئلۀ خاص بیش از این نمی‌دانم” یا “فرصت مطالعه و جست‌وجو بیشتر در این موضوع را نداشتم.”

رک‌گویی و صمیمت در نوشتار، مصادیق دیگری نیز دارد؛ مانند کاستن از القاب افراد و نگفتن آن‌چه خود به آن نرسیده‌ایم.

بهره‌وری از واژگان و فرهنگ مردمی:

کلماتی وجود دارند که مردم آن‌ها را بیشتر از نویسندگان به کار می‌برند. ورود این کلمات رایج در خانه‌ها و خیابان‌ها، به کتاب‌های علمی و مقالات تخصصی، با ممنوعیت‌های بی‌دلیل رو‌به‌رو است؛ در حالی که واژه‌های خانگی، آثار علمی را خواندی‌تر، و نویسنده را به خوانندۀ خود نزدیک‌تر می‌کند. برخی از آن‌ها مانند:

هرازگاه (گاهی)، دلخور (ناخشنود)، دست خالی یا دست از پا درازتر (ناکام)، بی‌گدار(بی تأمل و اندیشه)، ترسو (هراسناک)، غریبه (ناآشنا)، خوشگل (زیبا)، صبح زود(سحرگاهان)، بی دروپیکر (آشفته)، پر (مملو/ سرشار)، هم (نیز)، تصادف (سانحه)، قبلا (پیشتر)، بلد نیستم (نمی‌ دانم)، میدان دادن (فرصت یا مجال دادن)، میدان داری (حضور و مدیریت فعال)، سرراست (مستقیم و بی ابهام)، پشت گوش انداختن (توجه نکردن)، سلیقه (ذوق انتخاب)، گول (فریب)، عصبانی (خشمگین)، جواب دادن (پاسخ گفتن)، مثل (همچون/ چونان)، دست از سر کسی برداشتن (رها و خلاص کردن)، به درد خوردن (فایده‌‎مندی و گره‌گشایی)، چشمم آب نمی‌خورد (امیدی نیست).

افزون بر این، ما در گفت‌وگوهای روزانۀ خود از ضمیر متکلم وحده (من) فراوان استفاده می‌کنیم و بیان‌های کنایی مانند “این‌جانب” یا “بنده” را کمتر به کار می‌بریم. هم‌چنین دهان مردم پُر است از ضرب‌المثل‌های قدیم؛ مانند “از او آبی گرم نمی‌شود” در معنای “امیدی به او نیست”

بهتر است نویسنده همراه کلمات کتابی، از این گونه واژه‌ها و مثل‌های مردمی نیز سود برد تا زبان اثرش در نظر خواننده، غریبه ننماید.

3.2. نزدیکی اجزای اصلی جمله به یکدیگر:

پراکندگی اجزای اصلی جمله و فاصله افتادن میان آن‌ها، فهم جمله را دشوار می‌کند. می‌دانیم که در جمله‌های ترکیبی، یکی “پایه” و دیگری “پیرو” است. بهتر است جملۀ پایه را از پیرو جدا کنیم. بدین ترتیب اجزای اصلی جملۀ پایه به یکدیگر نزدیک‌تر می‌شود. مثلا جملۀ مرکب

“من تا وقتی هوا سرد است، از خانه بیرون نمی‌آیم”

یا

“تا هوا سرد است، من از خانه بیرون نمی‌آیم.”

اما وقتی می‌نویسیم “من تا وقتی هوا سرد است، از خانه بیرون نمی‌آیم”، جملۀ پیرو (تا وقتی هوا سرد است) میان نهاد و گزارۀ جملۀ پایه، فاصله می‌اندازد.

افزودن قید زمان، قید مکان و عبارت‌های توضیحی یا تکمیلی، نباید جمله را شلوغ، بی‌قواره و آشفته کند. تفاوت دو جملۀ زیر در این است که در اولی میان اجزای اصلی جملۀ پایه، فاصله افتاده و این فاصله در جمله دوم، کمتر است. به همین دلیل جملۀ دوم مفهوم‌تر و خوش خوان‌تر است:

این مشکل را می‌توان با اجرای برنامه‌های آموزشی که فرهنگ جامعه را غنی‌تر می‌کند و همچنین با استفاده از امکانات و ابزارهای تبلیغی، حل کرد.

“با اجرای برنامه‌های آموزشی و با استفادۀ بهینه از امکانات و ابزارهای تبلیغی، می‌توان این مشکل را حل کرد.”

کوتاه نویسی
کوتاه‌نویسی

4.2. کوتاه‌نویسی:

اگر کوتاه‌ترین فاصله میان دو نقطه، خط راست آست، کوتاه‌ترین فاصله میان دو مغز نیز جمله کوتاه و رسا است. برای کودکان، جمله‌های بیش از پنج کلمه دشوار است. این رقم در نوشته‌های علمی تا پنجاه هم می‌رسد؛ اما تا می‌توان باید از شمار کلمات جمله کاست.

هر کلمه باید بخشی از مسئولیت جمله را بر عهده بگیرد و اگر یک کلمه می‌تواند به خوبی از عهدۀ مسئولیتش برآید، نباید آن مسئولیت را میان چند کلمه تقسیم کرد.

هدف و نهایت چیزی که این گروه از گفتن و نوشتن این گونه سخنان دنبال می‌کنند، این است که نباید به زندگی خیلی اهمیت داد.

“هدف آنان از این‌گونه سخنان، این است که زندگی را نباید جدی گرفت.”

“هدف آنان از این گونه سخنان، جدی نگرفتن زندگی است.”

تقاضا می‌شود نسبت به ثبت نام کسانی که برای کلاس‌های نویسندگی حضور به هم می‌رسانند و علاقه‌مند به فراگیری این فن مهم و شریف می‌باشند، اقدام مقتضی به عمل آید.

“خواهشمند است علاقه‌مندان را به کلاس‌های آموزشی نویسندگی، ثبت نام فرمایید.”

5.2. همواری و بی‌تکلفی:

نباید فراموش کرد که زیباترین جمله، آسان‌ترین جمله است و آسان‌ترین جمله، آن است که خالی از تکلف باشد.

گاهی قایق‌ها هنگام عبور از این شیب‌راه‌ها، دست‌خوش دزدی قرار می‌گرفتند.

“گاهی قایق‌ها هنگام گذشتن از این راه‌های شیبدار، غارت می‌شدند.”

در ایران، نمک از شش هزار سال قبل از میلاد مورد استفاده قرار می‌گرفته است.

“نمک در ایران از شش هزار سال پیش از میلاد مصرف می‌شده است.”

نویسندۀ خوب و توانا، آن کسی است که همۀ سعی و کوشش او این است که آنچه می‌نویسد، برای عموم مردم و همۀ افراد جامعه، مثمر ثمر باشد و همگان از آن سود برند.

“نویسندۀ توانا کسی است که می‌کوشد آثارش برای همگان سودمند باشد.”

شکل سر این جانور مانع از آن می‌شود که جانوران دیگر به آسانی آن را ببلعند.

“شکل سر این جانور نمی‌گذارد که جانوران دیگر به آسانی آن را ببلعند.”

او جایزۀ نخست را اتخاذ کرد.

“او جایزۀ نخست را گرفت.”

گاهی نیز برای تکلف‌زادیی از جمله، چاره‌ای جز تبدیل آن به جملات کوتاه‌تر نیست:

بارش برف شدید مردم را ناگزیر به استفاده از لباس‌های گرم کرد.

“بارش برف شدید، مردم را ناگزیر کرد جامه‌های گرم بپوشند.”

6.2. چینش طبیعی:

به تقریب می‌توان گفت در زبان فارسی، برای هیچ یک از اجزای جمله، جای خاصی ضرورت دستوری ندارد؛ بنابراین لزوم دستوری ندارد که فعل بعد از فاعل یا قید پس از فعل یا حرف اضافه و متمم آن پس از اسم بیاید.

به جمله‌ای که در آن نظم دستوری رعایت می‌شود، “جملۀ مستقیم” می‌گویند و غیر آن را “جملۀ غیرمستقیم”.

نظم دستوری جملۀ ساده، این گونه است:

*نهاد یا فاعل + فعل لازم: سعید آمد

*نهاد یا فاعل + مفعول + فعل متعدی: سعید کتاب را آورد

*نهاد + گزاره + فعل ربطی: سعید دانشجو است

*نهاد یا فاعل + مفعول + متمم یا قید + فعل ربطی یا اسنادی: خداوند، بندگانش را در هنگام سختی، هرگز رها نمی‌کند

در جمله‌های غیرمستقیم نظم گفته شده به هم می‌خورد و نویسنده یا شاعر، شکل دیگری به جمله می‌دهد: بیدار است هنوز چشم‌های آرزومند؛ آیا خواهد دید تو را روزی؟

در زیر یک جمله با چند گونه چینش اجزا آمده است که برخی گنگ و برخی گویا است:

  • 1

    به گرد خورشید، زمین هر ساله یک بار می‌گردد.

  • 2

    یک بار هر ساله زمین به گرد خورشید می‌گردد.

  • 3

    هر ساله یک بار زمین به گرد خورشید می‌گردد.

  • 4

    زمین هر ساله به گرد خورشید یک بار می‌گردد.

  • 5

    زمین هر ساله یک بار به گرد خورشید می‌گردد.

در جملات زیر، بدون هیچ دلیل موجه یا فایده‌ای، چینش طبیعی کلمات به هم ریخته است:

محقق نباید به هیچ وجه از خصلت‌های روانی خود تحت تأثیر قرار گیرد.

“مؤلف نباید به هیچ وجه زیر تأثیر خصلت‌های روانی خود قرار گیرد.”

به سختی‌ها تن باید داد/ باید تن به سختی‌ها داد/ تن باید داد به سختی‌ها/ تن به سختی‌ها باید داد.

“باید به سختی‌ها تن داد.”

7.2. پیوستگی معنایی میان نهاد و گزاره:

چنیش اجزای جمله نباید به گونه‌ای باشد که ارتباط میان نهاد و گزاره به دست‌انداز افتد. خواننده، به طور طبیعی اولین جزء جمله را نهاد می‌پندارد و بر همین پایه، جمله را فهم و تحلیل می‌کند.

“هنگامی که در دانشگاه تدریس می‌کرد، زندگی‌نامۀ خود را نوشت.” خواننده انتظار می‌کشد خبر یا گزاره‌ای برای “هنگام تدریس در دانشگاه” بیاید. بهتر است جملۀ بالا این گونه نوشته شود:

“وی هنگامی که در دانشگاه تدریس می‌کرد، زندگی‌نامۀ خود را نوشت.”

در سال‌هایی که دانست علم قادر به پاسخ‌گویی به پرسش‌های او نیست، به سوی فلسفه رفت.

“او بعد از ناامیدی از علم، به سوی فلسفه رفت.”

حافظ به دلیل جایگاهی که در میان ایرانیان دارد، بیشترین توجه به دیوان او می‌شود.

“به دلیل جایگاهی که حافظ در میان ایرانیان دارد، بیشترین توجه به دیوان او می‌شود”

8.2. ترتیب منطقی جملات:

وقتی چند جمله را به یکدیگر عطف می‌کنیم، باید ترتیب آن‌ها منطقی باشد.

سپس نویسنده وارد موضوع اصلی کتاب می‌شود و کتاب دربارۀ شیوۀ نقد نظریه‌های دین شناختی است و باقی کتاب در حکم مقدمه است.

توضیح دربارۀ “شیوۀ کتاب” بر  خبر دادن از “ورود نویسنده به مقدمه” تقدم دارد.

“کتاب دربارۀ شیوۀ نقد نظریه‌های دین شناختی است. نویسنده پس از ذکر مطالبی در مقدمه، وارد موضوع اصلی کتاب می‌شود.”

متأسفانه خبردار شدیم که در استان گلستان سیل آمده است.

قید “متأسفانه” به دلیل نزدیکی‌اش با فعلِ “خبردار شدیم”، به همان برمی‌گردد؛ در صورتی که تأسف نویسنده از “سیل” است، نه از خبرداری و آگاهی از آن. باید می‌نوشت:

“خبردار شدیم که در استان گلستان متأسفانه سیل آمده است.”

ما برخلاف انتظار مردم، به واکنش‌هایی بر می‌خوریم که منطقی نیست.

“بر خلاف انتظار مردم” باید به “واکنش‌های غیرمنطقی” برگردد، نه به “ما”. بنابراین چینش منطقی جمله این‌گونه است:

“ما به واکنش‌های بر می‌خوریم که برخلاف انتظار مردم، منطقی نیست.”

آمارها نشان می‌دهد که زنان بیشتر به تحصیل علاقه دارند تا مردان.

“آمارها نشان می‌دهد که زنان بیشتر از مردان به تحصیل علاقه دارند.”

9.2. کاستن از فعل‌های مرکب با معانی مجازی:

فعل‌های مرکبی که معانی کنایی و مجازی دارند، گاهی کلام را اندکی زیبا می‌کنند، اما همواری و رسایی را از آن می‌گیرند. فعل ساده و غیرترکیبی، جمله را ساده و دل‌نشین می‌کند. نویسندگان تازه‌کار دوست دارند به جای “بشود” بنویسند “صورت بگیرد” و به جای “ارزش دارد” بنویسند “از ارزش برخوردار است”

10.2. تتابع افعال و اضافات:

یکی از ویژگی‌های زبان فارسی، آن است که در همۀ جملات آن باید دست‌کم یک فعل حضور داشته باشد؛ اما ضرورتی ندارد که فعل همیشه در پایان جمله بیاید.

زیبانویسی
زیبانویسی

فصل چهارم

زبان علمی و زیبانویسی

به هر روی، علم، جست‌وجو است و زبان آن، گفت‌وگو. این زبان، اشتلم نمی‌کند؛ درشت نمی‌گوید؛ خواننده را سر نمی‌دواند؛ چشم‌بندی و تردستی ندارد؛ به بهانۀ آراستگی، بر چشم کور وسمه نمی‌کشد؛ جو را گندم نمی‌نماید؛ هوچی گری نمی‌کند؛ گزنده سخن نمی‌گوید؛ حرمت کلمه را می‌داند؛ با خودی و غیر خودی جانب ادب و انصاف را فرو نمی‌گذارد، و “هر” اندیشه‌ای را سزاوار درنگ می‌داند.

برخی از متون نیز گاه با اشاراتی ناقص به آرای مخالف، می‌کوشند با این ویروس‌های ضعیف، خود را واکسینه کنند. این متون، آرای دیگران را ویروس می‌دانند و به همین دلیل، هرگز گزارش کامل و منصفانه‌ای از آنها نمی‌دهند؛ اما برای واکسیناسیون خود، شکل ضعیف شدۀ آنها را گزارش می‌کنند تا در نوبت نقد، چندان به زحمت نیفتند.

سازگاری و همبستگی:

همبستگی واژه‌ها یا مراعات نظیر، از آرایه‌های مهم سنتی در شعر کلاسیک و نثر معیار است. در این آرایه، نویسنده به هم‌خوانی و هم‌گرایی واژه‌ها می‌اندیشد و می‌داند که تناسب اجزا و اندام جمله هم‌گرایی واژه‌ها می‌اندیشد و می‌داند که تناسب اجزا و اندام جمله اگر چه در همه جا ممکن و به یک معنا نیست همیشه موجب زیبایی و باعث دلربایی است؛ زیرا جمله‌ای که سازه‌های آن همسازی دارند،

نمادی از طبیعت زیبا و منظومۀ هستی است: (به جملۀ شعر مراجعه کنید)

دور از آبادی نیست اگر بگوییم بخش مهمی از توفیق گویندگان بزرگ پارسی، در گرایش آگاهانه و گاه ناخودآگاه آنان به سازگاری و تناسب واژگانی است. بنابراین و بنا بر اهمیتی که تناسب در زیباسازی متن‌های علمی دارد، سزاوار است که آن را نیک بشناسیم و در کار بست آن مهارت یابیم.

شیخ محمود شبستری

شیخ محمود شبستری

جهان چون زلف و خط و خال و ابروست

که هر چیزی به جای خویش نیکوست

سازگاری واژه‌ها، یعنی آکندن جمله از واژه‌هایی که نسبتی آشکار یا پنهان با یکدیگر دارند؛ مانند کلمه‌های “چنگ” و “دل” هر دو از اعضای بدن انسان است و هم‌نشینی آنها در جمله، بازتابی از همسایگی آنها در بدن انسان است. همچنین در شعر “دل خوش، سیری چند؟” میان دل و سیری تناسبی است که مثلا در “دل خوش کیلویی چند” وجود ندارد.

مثلا ما می‌دانیم که موج و دریا و گرداب و ساحل و کشتی، در جهان بیرونی پیوسته در کنار هم‌اند و بدون یکدیگر وجود خارجی ندارند. بر این پایه، نویسنده اگر به هر دلیلی نام یکی از این پدیده‌ها را در جمله‌ای آورد، باید بکوشد پای دوستان و دشمنان آن را نیز به جمله باز کند. مثلا بگوید :”با این کشتی شکسته و این موج‌های هولناک، ما کجا و ساحل سبک باری کجا؟” همین جمله را به گونه‌های زیر هم می‌توان نوشت که در آنها تناسب کمتری وجود دارد:

پایه‌های نظری تناسب:

آرایۀ تناسب یا سازگاری، دست کم سه مبنای نظری دارد:

1. رابطۀ طبیعی میان زیبایی و تناسب:

ترکیب رنگ‌های آبی و سرخ و مشکی و سبز در لباس، چشم بیننده را می‌زند و دلش را آشوب می‌کند. کسی که این رنگ‌ها را برای شلوار و پیرهن و بالاپوش و کلاه خود برمی‌گزیند، به ناخودآگاه بیننده‌اش، اعلان جنگ داده است.

2. خویشاوندی و همسایگی واژه‌ها:

اقتضای این واقعیت زبانی، آن است که نویسنده، باید تا آن جا که ممکن است در ساخت جمله‌ها از واژه‌هایی بهره گیرد که با یکدیگر خویشی یا همخونی یا همسایگی یا نوعی دیگر از ارتباط (مانند ارتباط هارمونی یا هماوایی) را دارند.

3. ناخودآگاهی:

تناسب اگر هنرمندانه باشد و در آن زیاده‌روی نشود، ناخودآگاه خواننده را بیش از خودآگاه او زیر نفوذ خود می‌گیرد و به اصطلاح از راه پنهان وارد می‌شود؛ به طوری که گاهی خواننده، خود نیز نمی‌داند چرا از فلان جمله خوشش آمده یا نیامده است.

غنای واژگانی و تنوع کلامی:

خواننده، تنوع‌طلب است؛ پس یکنواختی جمله‌ها یا واژه‌ها یا لحن عبارات، موجب خستگی زودرس او می‌شود.

1. غنای واژگانی:

به واقع معانی و مفاهیم، همچون جوانان رشید و خوش اندامی هستند که می‌توانند هر روز با لباسی نو و مناسب آن را روز از خانۀ ذهن ما بیرون آیند. آنان با هر جامۀ نو که بر تن می‌کنند، بر زیبایی و برازندگی خود می‌افزایند. آن که همیشه و در همه جا با یک لباس به چشم می‌آید، اندک اندک از چشم می‌افتد و حتی ممکن است دیده نشود.

نویسندگان، آنان‌اند که برای هر معنا که می‌شناسند، می‌توانند لباس‌های متعدد از بازار سخن بخرند و بر تن آن بپوشانند؛ و گاه خود نیز دست به قیچی شوند و جامه‌ای نو بدوزند.

به هر روی اگر همیشه برای هر مفهومی فقط یک کلمه در ذهن ما حاضر شود و از احضار واژه‌های مشابه و هم ردیف آن ناتوان باشیم، باید بدانیم که نخستین پلّۀ نویسندگی را نپیموده‌ایم. دربارۀ غنای واژگانی، در آرایۀ “خاص نویسی” با تفصیل و مثال‌های بیشتری سخن خواهیم گفت.

2. تنوع در ساختمان جمله:

بر این پایه، هنرجوی نویسندگی، باید ذهن خود را فیزیوتراپی کند و تا می‌تواند آن را ورز دهد، تا از کاهلی و تنبلی برهدر و ضرورت ساده‌نویسی را بهانۀ بی‌مایگی در جمله‌سازی نکند.

من از دروغ گویان نیستم.

نویسنده‌ای که مطالعۀ شعر در برنامۀ روزانه یا هفتگی یا ماهانۀ او نیست، کمتر می‌تواند جمله‌هایی با نقشه‌های متفاوت بسازد و، در نتیجه، ساختمان جمله‌های او شبیه به یکدیگر است.

3. تنوع در لحن:

خطیب ماهر، می‌داند که یک نواختی صدا و لحن سخن، ملال‌آور است و شنوندۀ ملول، جز فرار از مجلس سخنرانی، به چیزی دیگر نمی‌اندیشد.

مثلا حواس خواننده از حواس شنونده جمع‌تر است و رغبت مخاطب نویسنده به دانستن، بیشتر از میل شنونده به آگاهی‌های نظری و عمیق است.

جسم عالم را برتر از جان جاهل آفریده‌اند.

علفزار جهل، در خور آنان است که طعم دانش را نچشیده‌اند.

تاریک خانۀ حیرت است و کاشانۀ حسرت، دلی که در آن شعلۀ دانش نمی‌رقصد.

تنوع در تعبیر یا زوایۀ دید (کنایه):

نویسنده‌ای که به خودت جرأت می‌دهد از نقطه‌ای که برای خواننده‌اش قابل پیش‌بینی نیست، به موضوع بنگرد، از ورطۀ کلیشه‌ها بیرون آمده است؛ اگر چه ممکن است به دام دیریابی و بیگانگی با فهم خواننده افتد.

یک.

ورود از راه‌های ناشناخته، خواننده را غافل‌گیر می‌کند، و غافل‌گیری (به هر اندازه‌ای) خواننده را به هیجان می‌آورد، ذائقه‌اش را تغییر می‌دهد و بر رغبت او برای ادامۀ مطالعه می‌افزاید.

دو.

تنوع در منظر، موجب ورود واژه‌های جدید می‌شود و بر غنای واژگانی نویسنده می‌افزاید. مثلا کسی که به جای “من هنوز نمرده‌ام” بگوید :”من هنوز روی زمینم نه زیر خاک” چند واژۀ جدید را به کار گرفته است : زمین، روی، زیر، خاک. این کلمه‌ها، نسبت به اقتضای جمله و واژگانی که چنین مضمونی می‌طلبد، تازگی دارد. یعنی به طور معمول در چنین جمله با چنین مضمونی، کسی انتظار کلمات زمین، روی، زیر و خاک را ندارد، و بیشتر منتظر کلماتی مانند مردن و نمردن است.

سه.

چشم‌اندازهای متنوع، تخیل خواننده را فعال می‌کند. تخیل برای تعقل، مانند دورخیز برای پریدن است. کسی که تخیل قوی نداشته باشد، خردورزی او نیز پرش چندانی ندارد.

چهار.

تنوع در منظر، باعث می‌شود که نویسنده سخن خود را مستقیم نگوید و می‌دانیم که این شیوۀ سخن گویی گاهی مؤثرتر است.

اینترنت.

در آینده‌ای نه چندان دور، میدان فرهنگ و بلکه سیاست در اختیار لشکر wwwها خواهد بود.

مطالعه.

وقتی رو در روی کتاب می‌نشینیم، به هر چه جهل و تاریکی است، پشت کرده‌ایم. هوشمندترین تماشاگر جهان، چشمی است که واژه می بلعد و جمله می‌نوشد. آغوش کتاب را به روی خود گشودم و تا صبح آن را رها نکردم.

تربیت.

غنچه تا از باد و باران سیلی نخورد، نمی‌شکوفد/ خندان نمی‌شود.

در جهان دو چراغ روشن است: اولی در خانۀ تو است؛ دومی را هر چه گشتم، نیافتم.

در این جمله، گوینده بنا دارد که به مخاطب بقبولاند که در همۀ جهان بیش از یک معشوق برای او وجود ندارد. ابتدا می‌گوید “دو چراغ روشن است”. وقتی نشانی چراغ اول را می‌دهد، خواننده منتظر است که نشانی چراغ دوم را بشنود؛ ناگهان می‌فهمد که چراغ دومی در کار نیست! پس او بیش از یک محبوب ندارد. همین مضمون را می‌توانست سرراست‌تر هم بگوید، اما این تأثیر و زیبایی را نداشت.

مثال دیگر از همین نوع:

فرض کنید نویسنده یا گوینده‌ای می‌خواهد بگوید تنها راه موفقیت در نویسندگی، مطالعۀ آثار بزرگان و نویسندگان برجسته است. منظر عام و تکراری این است که بگوید “تنها راه این است و جز این نیست” یا شبیه این جمله. اما اگر تنوع طلب باشد، دنبال راه جدیدی برای تأکید بر مطالعه می‌گردد و مثلا می‌گوید :”برای پیشرفت در نویسندگی، دو راه وجود دارد : نخست مطالعه و دوم مطالعه.” در واقع، یعنی هیچ راه دیگری وجود ندارد.

نکوهش توجیه.

استدلال باید مادر اعتقاد باشد نه دایۀ آن.

امید.

نیمۀ پر لیوان را دیدن.

خوابیدن.

وداع با بیداری.

ماه.

خورشید شب.

تبدیل کتاب به لوح فشرده (سی دی).

ترجمۀ کتاب به زبان صفر و یک.

یدک.

چرخ پنجم.

خاص نویسی
خاص نویسی

خاص نویسی:

مبنای قاعدۀ “خاص نویسی” این است که “هر قدر بسامد کلمه‌ای پایین‌تر باشد، کاربرد آن بهتر است”.

چهارصد کلمه به کار رفته است. خاص نویسی، این عدد را به پنج تا هفت صد کلمه می‌رساند و به این ترتیب فضای متن، رنگارنگ، شاداب و شورآفرین خواهد شد.

به خاطر شرایط خاص سیاسی، ابلاغ رسالت پنهان صورت می‌گرفت.

“به اقتضای شرایط خاص سیاسی، ابلاغ رسالت پنهان صورت می‌گرفت.”

خاص نویسی با فعل‌های ساده:

فواید خاص نویسی:

هنر و فایدۀ خاص نویسی، این است که دست نویسنده را برای استفاده از هر کلمه‌ای در هر موضوعی باز می‌کند.

مخترع اینترنت، پرومته‌ای بود که آتش را از خدایان ربود و به انسان‌ها هدیه کرد، بی آن که خدایان المپ او را در کوه‌های قفقاز به زنجیر کشند و به مجازات سنگینش مقدر فرمایند.

ما گاهی به عشق محتوا، قالب آن را می‌پرستیم. محتوا رخت به جایی دیگر انداخته است و ما هنوز در تار و پود خرقۀ او سیر و سلوک می‌کنیم! قالب‌ها در گذر زمان، می‌پوسند، خانۀ مار و مور می‌شوند، گاهی هم لانۀ اژدها. ساده دلان، به عشق محتوا، جذب قالب‌های آشنا و دیرین می‌شوند؛ غافل از آن که آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. ارزش قالب‌ها به محتوا آنها است، و اگر به هر دلیلی آن محتوا به قالبی دیگر رفت و کالبدی دیگر پذیرفت، جای قالب پیشین، موزه‌ها است، نه کوچه و خیابان و زندگی روزمرۀ مردم. روح که بیرون رفت، جسم نازنین، جنازه می شود.

زنده نویسی:

زنده نویسی، یعنی شخصیت بخشی به اشیا و جانمندانگاری مفاهیم.

انسان با مرگ به دیاری می‌رود که قانون و روشی دیگر دارد.

“مرگ، آدمی را به دیاری می‌فرستد که قانونی دیگر دارد و روشی دیگر.”

محسوس نویسی و تصویر سازی:

محسوس نویسی و تصویرسازی از کهن‌ترین گرایش‌های کلامی در همۀ زبان‌ها است. در زبان فارسی نیز اشتهای سیری ناپذیری برای بهره‌گیری از واژه‌هایی است که با امور حسی پیوند دارند. امور حسی، در برابر مفاهیم ذهنی و انتزاعی قرار می‌گیرد و شامل دیدنی‌ها، پوشیدنی‌ها، چشیدنی‌ها، اعضای بدن و… است.

حلّ:

حلّ یا تحلیل، در لغت به معنای شکافتن و از هم جدا کردن است، و در اصطلاح اهل ادب، گرفتن الفاظ آیه‌ای از قرآن مجید یا حدیث یا شعر یا مثلی مشهور و آوردن آن در میان گفتار و نوشتار است، به طوری که عبارت اصلی از شکل و وزن پیشن خود بیرون آید. اما اگر اقتباس از صورت گیرد، نام آن “درج” یا تضمین است.

عرصۀ مدیریت را باید جوانان واگذاشت و خود از این میکده بیرون آمد.

هر لحظه از این عمر گرامی، جامی است که شتابان از پیش چشم ما می‌گذرد و اگر آن را از دست ساقی زمانه نرباییم، بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم.

تلمیح:

تلمیح، یعنی به گوشۀ چشم نگریستن، و در اصطلاح آن است که گوینده در ضمن کلام خود به داستانی زبانزد یا مثلی معروف یا آیه و حدیثی آشنا اشاره کند.

جامعه‌ای که مسئلۀ آن، در نیمی از سال این است که قمه بزنیم یا نزنیم، و در نیمۀ دوم، این است که از روی آتش بپریم یا نپریم، راه درازی تا قله‌های عقلانیت دارد.

تلمیح به نزاع قمه‌زنی و چهارشنبه سوری است.

آهنگ کلام:

دانش و آگاهی‌ای که در این راه لازم است، فقط نزد کارشناسان و متخصصان است.

با جابه جایی “دانش” و  “آگاهی” وزن و آهنگ کلام بسیار بهتر می‌شود:

“آگاهی و دانشی که در این راه لازم است، فقط نزد کارشناسان و متخصصان است.”

افزون بر این، در آهنگین سازی کلام، از تک مضراب‌های لفظی هم می‌توان سود برد؛ مانند “خطا و خطر”، “تکیه و تأکید”،“فاز و فضا”، “مرگ و میر”، “نام و نان”، “گرفت و گیر”، “رشد و رویش”، “نق و ناله”، “تب و تاب”،”خبط و خطا” و”روضه و روزه”.

صمیمیت و شوخ طبعی:

یک.

اهل فضل فروشی به خواننده و مرعوب کردن او نباشد. پاورقی‌های اضافی، حاشیه‌های بی ربط، استفادۀ افراطی و نامربوط از اصطلاحات ناآشنا، گنده‌گویی و دست‌کم گرفتن خواننده، از مصادیق فضل فروشی است.

دو.

نویسنده باید آسان و بدون هیچ تکلیفی، هرگاه که لازم شد به ناتوانی یا بی اطلاعی خود در موضوعی اعتراف کند. این اعترافات باعث می‌شود آنجا که نویسنده دربارۀ موضوعی نظر می‌دهد، خواننده به او اعتماد کند. نویسندگان معمولا در مقدمۀ اثر خود، اظهار خاکساری و نادانی می‌کنند و گاهی نیز مقدمۀ کتاب‌شان را با کلیشه‌هایی مانند “الاحقر” امضا می‌کنند؛ اما در سرتاسر اثر خود، هیچ اثری از فروتنی نشان نمی‌دهند. فروتنی در مقدمه و فراتنی در متن کتاب، تناقضی است که در بیشتر کتاب‌های علمی به چشم می‌خورد.

سه.

با خواننده باید صادق بود و هر چه را باید بداند، باید به او گفت. بهانه‌هایی مانند “شرح این مطلب در این مجال نمی‌گنجد” و “این زمان بگذار تا وقت دگر” اگر برای فرار از تنگناها و مسئولیت باشد، بی صداقتی و دور زدن خواننده است.

چهار.

شوخ طبعی و تبسم آفرینی، در صمیمیت اثر بسیار مؤثر است. نویسنده باید با خواننده‌اش مهربان و صمیمی باشد و گاهی با او شوخی کند. چند و چون شوخی‌ها باید به قدری باشد که اعتبار علمی نوشته را خدشه‌دار نکند و نیز ماهیت پژوهشی نوشتار را تغییر ندهد.

حسن مطلع مقطع:

نوشتۀ خود را چگونه شروع کنیم؟

شروع مقاله، از سخت‌ترین بخش‌های آن است. اگر مقاله، آغازی قوی و جذاب داشته باشد، گام بزرگی برداشته است.

اما در مجموع شاید بتوان آغازه‌های بهتر را در پیشنهادهای زیر جای داد:

1.ساده و خبری: نوشته را می‌توان بسیار ساده و معمولی شروع کرد. در این صورت جملات نخست باید، قوی و با صلابت باشد.

2.داستانک: گاهی می‌توان مقاله را با داستان یا حکایت یا ماجرایی کوتاه شروع کرد. در این صورت لازم نیست که آن داستان یا ماجرا، واقعی باشد.

3.امثال و حکم و روایات: “می‌گویند ترس برادر مرگ است، ولی کسی نگفته است پدر و مادرش کیست. پدر ترس، جهل است. تا انسان نسبت به کسی و چیزی، یا محل و موضوعی بی اطلاع نباشد از آن نمی‌ترسد.”

مثال دیگر :”امام حسین (ع) فرموده‌اند: اگر دین ندارید، دست کم آزاده باشید. این سخن، به این معنا است که آزادگی، دایره ای فراتر از دینداری دارد. موضوع یادداشت حاضر نیز، ابعاد عینی و گسترۀ نظری “آزاداندیشی” است….”

4.شعر: در مقالات علمی، اگر چه استناد به شعر درست نیست، استفادۀ بلاغی از آن مانعی ندارد.

5.وصفی: این روش، مناسب نویسندگانی است که به توانمندی قلم خود اطمینان دارند و می‌دانند که از عهدۀ آن برمی‌آیند.

پایان بندی
حسن مقطع

حسن مقطع:

پایان‌بندی اثر نیز اهمیتی ویژه دارد.

مقاله و هر نوشتار علمی نیز، خوب است که پایان خود را به آغازی دیگر در ذهن خواننده گره بزند.

این گره‌بندی، گاهی با طرح سؤال و گاه با بیانی نغز دربارۀ محتوای اثر و گاهی با افق گشایی و گشودن چشم اندازهای دیگر است.

به مثل پایان سورۀ حمد از خداوند می‌خواهیم که ما را از گمراهان و مغضوبان نگرداند. اما قاری این کلمات، هرگز نمی‌تواند گریبان خود را از این سؤال بیرون آورد که گمراه کیست و غضب خدا برای چیست؟!

به مثل پایان سورۀ حمد از خداوند می‌خواهیم که ما را از گمراهان و مغضوبان نگرداند. اما قاری این کلمات، هرگز نمی‌تواند گریبان خود را از این سؤال بیرون آورد که گمراه کیست و غضب خدا برای چیست؟!

هرآنچه سؤال یا مُشکلی در ارتباط با این مطلب دارید از طریق دیدگاه در میان بُگذارید، دیدگاه شما بدون پاسخ نخواهد ماند.

علی محمد صلاحی

علی محمد صلاحی

متخصص بازاریابی دیجیتال و سئو

بذرِ تجارتت تشنهٔ جهش است؛ من نقشۀ باد را می‌خوانم تا لشکر مشتریانت را در لحظهٔ طلوع، سر بزنگاهِ درست، به قلب قلعهٔ درآمد بتازانم. هم‌قطارِ راهت می‌شوم؛ وفادار، کاردان، منضبط، منظم و دقیق، تا با هم غولِ ارقام را به‌زانو درآوریم. بیا، قلمرواَت منتظر فتح است.

چقدر این مطلب مفید بود؟

بر روی یک ستاره کلیک کنید تا امتیاز شما مشخص شود!

میانگین امتیاز / 5. تعداد آرا:

اولین نفری باشید که به این مطلب امتیاز می‌دهید

متاسفیم که این مطلب برای شما مفید نبود!

اجازه دهید این مطلب را بهتر کنیم!

به من بگویید چگونه می‌توانم این مطلب را بهبود بخشم؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

درخواست مشاوره

مشاوره

برای بهره‌مندی از مشاوره تخصصی در زمینه بازاریابی دیجیتال با علی محمدصلاحی، لطفاً بعد از مطالعۀ توضیحات شرح داده شده، فرم درخواست را تکمیل نمایید.

اطلاعات شما ظرف یک روز کاری بررسی و نتیجه به اطلاع شما خواهد رسید.

توضیحات

نحوۀ پرداخت و مبلغ مشاوره به چه صورت است؟

پرداخت هزینه باید پیش از برگزاری جلسه صورت گیرد. هزینه هر جلسه مشاوره آنلاین برای هر ساعت ۵ میلیون تومان است و برای جلسات کمتر از یک ساعت نیز همین مبلغ اعمال می‌شود.

هماهنگی زمان مشاوره به چه صورت است؟

بعد از انجام پرداخت، هماهنگی زمانی صورت می‌گیرد و تمامی زمان‌ها مطابق با ساعات کاری روزهای اداری و بر اساس ساعت رسمی تهران تنظیم می‌شوند.

آیا امکان مشاوره حضوری وجود دارد؟

در شهر تهران، در صورتی که مایل به پرداخت مبلغ بیشتری باشید، این امکان وجود دارد.

مشاوره شامل چه مواردی است؟

شامل تمام مواردی است که به بازاریابی دیجیتال و توسعه کسب و کار آنلاین شما می‌پردازد، که می‌تواند جلسه‌ای با تیم فنی و سایر تیم‌های مجموعه یا بررسی روند فعلی و تحلیل سایت و دریافت هرگونه راهنمایی باشد.

آیا ممکن است مشکل ما در جلسه مشاوره حل نگردد؟

بله، هیچ تضمینی وجود ندارد که مشکل شما به طور کامل برطرف شود. تمرکز بر این است که اشتباهات گذشته را تصحیح کرده و اقداماتی که تاکنون انجام نشده را عملی کنیم. هدف اصلی بهبود وضعیت موجود و اجرای روش‌های جدید برای حل مسائل است.

آیا قبل از جلسه مشاوره، سایت ما بررسی می‌گردد؟

خیر، بررسی و تحلیل مسائل، گوش‌دادن به فایل‌های صوتی، مشاهده و ارزیابی فایل‌ها، تحلیل و بررسی سایت، و مطالعه دقیق مسائل و موضوعات فقط پس از آغاز جلسه مشاوره و انجام پرداخت صورت می‌گیرد. پرداخت شما به‌منظور اختصاص زمان برای بررسی موضوع انجام می‌شود و این زمان شامل گوش‌دادن به مشکلات، تحلیل و بررسی مسائل، و در نهایت ارائه راهکارهایی که تضمینی برای موفقیت آنها وجود ندارد، است.

فرم درخواست

🔴اگر زمان مشاوره کوتاه‌تر شود و مسئله‌ای برای حل باقی نماند، مدت یا هزینه‌ای که باقی‌مانده است، به عنوان اعتبار ذخیره نخواهد شد.
🔴در برخی مواقع، ممکن است راه‌حلی که انتظار دارید، در دسترس نباشد و در نتیجه مشاوره، لزوماً به یک راه‌حل نهایی ختم نشود.

فرمت موبایل: ###-#### (###)

فرمت موبایل: ###-#### (###)

فرمت موبایل: ###-#### (###)